۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

طراحان و مجريان کودتای ۲۸ مرداد را بشناسيم پرويز داورپناه

ديدی که خون ناحق پروانه شمع را // چندان امان نداد که شب را سحر کند
« من تاج و تختم را از بركت خداوند، ملتم و ارتشم و شما دارم... و هرگاه فاطمی را به خاطر سرنگونی مجسمه‌های من و پدرم پيدا كنم، بي‌درنگ اعدامش خواهم كرد.»

محمد رضا پهلوی خطاب به کرميت روزولت رئيس سازمان سيا بخش آسيا ـ خاور نزديک (2)
پنجاه و چهار سال از کودتای ننگين آمريکائی ـ انگليسی بيست و هشت مرداد سی و دو، عليه حکومت ملی دکتر محمد مصدق و عليه آزادی و استقلال ايران می گذرد.
اين کودتا، در نوع خود، اولين کودتائی بود که با مداخله مستقيم و علنی دو دولت خارجي، برای سرنگون کردن يک دولت ملي، باهمکاری شاه مخلوع و به دست بی حميّت ترين افراد ايراني، که مزدوری ايرانيان را بعهده گرفته بودند انجام گرفت.
اصل مطلب، سرکوب کردن نهضت ملی ايران و جلوگيری از قانون ملی شدن نفت بود و سرانجام معامله با يک کنسرسيوم بين المللی ، که شرکتهای نفت آمريکائی و انگليسی در آن سهيم باشند.
سقوط دولت ملی و آزاديخواه دکتر مصدق، فاجعه ای است که عواقب آن همچنان دامنگير ملت و کشور ما است.(6)
اين نوشته به شناسائی طراحان و مجريان ايرانی و خارجی کودتای بيست و هشت مرداد می پردازد.

طرح و تصويب مشترک کودتا
به محض اين که در20 ژانويه 1953، رئيس جمهور آيزنهاور در آمريکا رسما آغاز به کار کرد، جان فاستر دالس وزيرخارجه آمريکا و برادرش آلن دالس رئيس سازمان جاسوسی آمريکا ( سيا ) آمادگی خود را برای سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق به همتايان انگليسی شان اعلام کردند. اسم رمز کودتای آنان، عمليات « آژاکس » بود.
کرميت روزولت افسر سيا، نوه رئيس جمهوری تئودور روزولت، با پشتوانه تجربه قابل توجه در خاورميانه، برای سرپرستی عمليات کودتا در ايران انتخاب شد.همچنين با انتصاب سرلشگر فضل الله زاهدی به نخست وزيری پس از سقوط دکتر مصدق موافقت بعمل آمد.(2)

کرميت روزولت، مانند ديگر اعضای خانواده اش، ميل وافری به رهبری عمليات داشت و به قاطع بودن در بحران ها، معروف بود. او37 ساله، رئيس سآزمان سيا بخش آسيا ـ خاورنزديک و استاد مسلم فعاليتهای مخفيانه بود.
لوئی هندرسن سفير ايالات متحده آمريکا در ايران نيز يکی از طراحان کودتا می باشد.(3)
آنتونی ايدن، وزير خارجه انگلستان، هندرسن را بعنوان يک دوست «خوب» بريتانيا و يک ديپلمات ورزيده و لايق معرفی کرده و اعتراف نموده است که بدون کوششهای او، قرارداد کنسرسيوم به نتيجه نمی رسيد.(10)
کرميت روزولت نيز هندرسن را يکی از عوامل اصلی تهيه و اجرای طرح کودتا دانسته و گفته است :
« ... لوئی کليد اصلی کار بود، او از محل ماًموريتش در تهران، برای عنوان کردن نظريات خود به واشنگتن آمده بود. هر چند تصميم گيرنده، جان فوستر دالس بود، اما لوئی هندرسن نيز، متنفذ ترين فرد، در اين تصميم گيری بود... من و او در تهران اوضاع ايران را بررسی کرده بوديم و در باره اجرای طرح و امکاناتمان، تبادل نظر بعمل آورده بوديم.
هندرسن ازماًمورين برجسته وزارت خارجه در آن زمان بود که واقعيات را درک می کرد.»
ابتدا وزير خارجه امريكا با آنتونی ايدن، وزير خارجه دولت چرچيل برای بحث درباره مسئله ايران ملاقات كرد. يك هفته بعد رئيس سرويس جاسوسی انگلستان،MI-6 همين موضوع را با رئيس بخش خاورميانه سيا مورد بحث قرار داد.
نقشه نهايی در اول ژوئيه پنجاه و سه به تأييد چرچيل و در يازده ژوئيه به امضای آيزنهاور رسيد.( 1، 2 )
كرميت روزولت كه فارسی بلد نبود و با ايران نيز آشنايی كمی داشت، مي‌توانست بدون شناخته‌شدن به ايران سفر كند؛ به‌عنوان يك امريكايی به‌راحتی به سفارت آن كشور دسترسی داشت و به‌عنوان نوه تئودور روزولت و برادرزاده فرانكلين روزولت مي‌توانست به‌عنوان نماينده رئيس‌جمهور امريكا با شاه صحبت كند.


همکاری شاه با جاسوسان انگليسی و آمريکائی
همکاری و تبانی محمد رضا شاه و اشرف پهلوی با جاسوسان انگليسی و آمريکائي، يکی از عوامل مهم موفقيت در اجرای طرح « آژاکس» بود. کرميت رزولت می گويد:
« . . . اولين هدف ما، حمايت از شاه است، در زمينه سازمان دادن پشتيبانی نظامی. ما بايد با دقت با رهبران مورد نظرمان در ارتش تماس برقرار کنيم. انتخاب اين فرماندهان نيز بايد با دقت انجام شود... ژنرال رياحي، رئيس ستاد فعلي، تکيه گاه اصلی مصدق است، ما بدرستی نميدانيم چه تعداد از افسران تحت فرمادهی او،از وفاداری به فرمانده کل قوا، که طبق قانون شاه است، سرپيچی کرده اند... در مورد برکناری مصدق،دلائل موثقی در دست داريم که نخست وزير مورد نظر شاه، ژنرال فضل الله زاهدی است.انگليسی ها در مورد زاهدی قيود و ملاحظاتی دارند که مربوط است به بازداشت و اعزام او به فلسطين در زمان جنگ جهانی دوم، ولی ما، او را می شناسيم و به او اطمينان داريم...پسر جوانش اردشير را نيز، عده ای از کارکنان سفارت می شناسند و به او اعتماد کامل دارند. اردشير شجاع، نه تنها به پدرش، بلکه به شاه نيز وفادار است. او يک فرد ارزشمند و کاملا" مطمئن برای برقراری تماس با ژنرال زاهدی خواهد بود...افسران و غير نظاميان ديگری نيز وجود دارندکه می توانند نقش های مهمی بعهده بگيرند. اينان که ما، شاه و دوستان انگليسی ما، دورا دور مراقب و کمک کارشان هستند مورد اعتمادمان می باشند.» (2)

هزينه کودتای انگليسی با دلار آمريکائی
هزينه عمليات کودتا را، تمام و کمال آمريکائی ها پرداخته اند. کرميت روزولت در مصاحبه با مخبرروزنامه لوس آنجلس تايمزدر بيست و نه مارچ 1979 گفته است: « مبلغ يک ميليون دلار برای ترتيب دادن تظاهرات خيابانی به منظور سقوط دولت ناسيوناليست مصدق، که سيصد کشته به جای گذاشت در اختيار ما بوده، که حدود هفتاد و پنج هزار آن خرج شده است. بقيه پول را در گاو صندوق مطمئنی گذاشتم و پس از پايان عمليات، مبلغ مزبور به شاه تحويل داده شد.»
ژنرال نورمن شوارتسکف ، رئيس سابق پليس نيوجرسی که از سال 1942 تا 1948 مستشار ژاندارمری ايران بود، از کسانی است که در عمليات کودتا در ايران دست داشته و در اوايل مرداد، حامی پيامی از طرف « سيا» برای محمد رضا پهلوی بوده است.(3)
لئونارد ـ موسلي،نويسنده انگليسی در کتاب خود « بازی قدرت ـ لندن ص 217 » ، مدعی است که ژنرال شوارتسکف برای مخارج کودتا چند ميليون دلار پول به ايران آورده است.
موسلی می نويسد: شوارتسکف با گذرنامه سياسی و دو چمدان، محتوی ميليونها دلار به تهران آمد و با شاه، سرلشگر زاهدی و سرلشگر حسن ارفع ملاقات کرد.»
ثريا اسفندياری همسر سابق شاه، در کتاب خود، « ثريا اسفندياري، اتوبيوگرافي، ترجمه ازمتن انگليسي،ص 95 ـ96 »
نقل کرده است :
« . . . ژنرال آمريکائی نيز وارد عمل شده بود... گفته شد طی آن چند روز، شوارتسکف بيش از شش ميليون دلار خرج کرده است.»
دکتر مصدق در کتاب خاطرات و تاًلمات به صدور چک ادارد دونالی رئيس حسابداری اصل چهار در ايران اشاره می کند و می نويسد :
« ادوارد دونالی چکی بمبلغ 390 هزار دلار صادر و تسليم بانک برنامه کرده بود و بانک مزبور هم آن را بريال تسعير نموده چکی بشمارهء 53145 و تاريخ موًخر* يعنی 31 مرداد بمبلغ 32643500 ريال بعهده ی بانک ملی ايران در وجه خود ادوارد دونالی صادر کرده بودکه بمصرف کودتای روز 28 مرداد رسيد و مدرک آن را در جلسه 19 ارديبهشت 1333 بدادگاه تجديد نظر نظامی ارائه دادم و درخواست نمودم تحقيقات کنند تا معلوم شود وجه مزبور را ادوارد دونالی بچه اشخاصی داده است که مورد قبول واقع نشد و دادگاه باين عنوان که محاکمه برای رسيدگی بکيفرخواست دادستان آرتش تشکيل شده از رسيدگی امتناع نمود و عملی برخلاف وجدان و قانون و مصالح مملکت مرتکب گرديد، چون که دادستان آرتش حکم اعدام مرا از اين جهت خواسته بود که مسبب پيشآمد روز های آخر مرداد من بودم.» (4)
*درزيرنويس کتاب مصدق آمده است : (مقصود از تاريخ موًخر* اين بود که برسانند چک مزبور بعد از وقايع 28 مرداد صادر شده و در اجرای نقشه ی سياست خارجی اثری نداشته است.)
انگلستان، طی ساليان، شبکه محکم و نفوذ ناپذيری از عوامل مخفي، در ايران ايجاد کرده بود. در خلال دهه پنجاه تحت نظر وودهاوس رئيس مرکز جاسوسی و اطلاعاتی انگليس در ايران، اين عوامل، در هرکاری از رشوه دادن به سياستمداران تا سازماندهی بلوا و آشوب، بسيار کارآمد شده بودند. وقتی نخست وزير مصدق، سفارتخانه انگليس در ايران را تعطيل کرد، وودهاوس و ديگر جاسوسان انگليسی کشور را ترک کردند اما دست پروردگان مجرب خود را، که از مخالفان حکومت بودند، باقی گذاشتند. برادران استثنايی رشيديان، چهره های اصلی اين شبکه زيرزميني، بودند. پدر آنها، نه تنها ثروتی را که از طريق بانکداري، کشتيراني، املاک و مستغلات به دست آورده بود بلکه، احساس تحسين و ستايش هر چيزی را که انگليسی بود نيز، برای آنها به ارث گذاشت. در اوائل دهه 1950، سرويس جاسوسي، ماهانه 10000 پوند که در قياس با معيار زندگی ايرانيان، مبلغ هنگفتی بود، به برادران رشيديان می پرداخت تا صرف تطميع و اغوای کسانی کنند که، سيا آنها را، در عرصه هايی همچون: نيروهای مسلح، مجلس، رهبران مذهبي، مطبوعات، گروه های خيابانی از اشرار، سياستمداران و ديگر چهره های بانفوذ و برجسته فعال می دانست.
مسئولان سازمان جاسوسي، از به هرز رفتن چنين عوامل برجسته ای در ايران زجر می کشيدند. آن هم درست در زمانی که انجام اقداماتی عليه دولت، از نظر آنها بسيار ضروری بود. انتخاب آيزنهاور، اميد آنچه مجبور به دست کشيدن از آن بودند، را به آنها می داد. کرميت روزولت هنگام توقف در لندن، امّيد آنها را افزونتر کرد. انگليسی ها آنچنان مشتاق از سرگيری توطئه خود بودند که، به سختی می توانستند تا به دست گيری قدرت توسط آيزنهاور، صبر کنند. در اواسط نوامبر 1952، کمتر از دو هفته پس از انتخابات، آنها وود هاوس را به واشنگتن فرستادند.(1)
وود هاوس با همتای سياسی خود در سازمان سيا و مقامات بلند پايه دولت آتی آيزنهاور، ديدار و گفتگو کرد. از آنجا که او هيچگونه علاقه ای به شرکت نفتی ايران و انگليس نداشت، مديران آن را نادان، کسالت آور، کله شق و اسباب دردسر به حساب می آورد و چون می دانست مقامات آمريکايی به هر حال توجهی به مشکلات او ندارند، درخواست خود را با فصاحت و بلاغت حول مطلب " ضدکمونيسم" شکل داد :
"من استدلال کردم، حتی در صورت برقراری مصالحه طی مذاکره با مصدق- که بسيار بعيد به نظر می رسد- او قادر به مقاومت در مقابل کودتايی از جانب حزب توده- به ويژه اگر مورد حمايت شوروی قرار گيرند- نخواهد بود. بنابراين، بايد از مقامش عزل شود. من با خود پيش نويس طرحی برای نيل به اين هدف...دو جزء مختلف در اين طرح با هم ادغام شده بودند، زيرا ما دو نوع مختلف از منابع را در اختيار داشتيم :
1) راه اندازی يک تشکيلات شهری توسط برادران رشيديان
2) تعدادی از رهبران قبايل جنوب.
ما قصد داشتيم که، همزمان، هر دو طرح را فعال نمائيم. تشکيلات شهري، افسران ارتش، پليس، نمايندگان و سناتورها، روحانيون، تجار، سردبيران روزنامه ها و دولتمردان بزرگ به همراه رهبران عوام و اوباش را شامل می شد. اين نيروها، که توسط برادران رشيديان هدايت می شدند، می بايست ترجيحا با حمايت شاه، کنترل تهران را به دست گيرند و در صورت لزوم، بدون حمايت او، مصدق و وزرايش را دستگير نمايند.
در همان زمان، قرار بود که رهبران ايلات و قبايل، با نمايش قدرت به سوی شهرهای اصلی جنوب حرکت کنند...
من، موافقت وزارت امور خارجه را برای تهيه فهرستی از پانزده سياستمدار و انتخاب يک نخست وزير از ميان آنها، که به يک اندازه مورد قبول انگليس و آمريکا باشد، جلب کردم. فهرست، با لحنی بی ادبانه سه دسته " تبهکاران قديمی" ، " تبهکاران جديد" و " ميانی" را شامل می شد. دسته سوم، مشتمل بر تيمسار فضل الله زاهدی بود که به سرعت، مورد پذيرش سياستمداران آمريکايی و انگليسی قرار گرفت.
من قبل از اخراج از تهران، با زاهدی در تماس بودم و به وضوح پيدا بود که پس از ترک ما، آمريکايی ها نيز با او ارتباط داشتند. زاهدی انتخابی ريشخند آميز بود، زيرا در جنگ دوم جهاني، عامل آلمان به شمار می آمد. عمليات ربودن و خارج نمودن او از جريان توسط فيتز روی مک لين سازماندهی شده بود. ما اکنون، به عنوان ناجی آينده ايران، همگی به او رو کرده بوديم." (1)
روزنامة نيويورك تايمز ً گزارشی از سيا را در سال 2001 به چاپ رساند كه به عمليات مشترك امريكا و بريتانيا در سال 1953 (1332) برای سرنگونی مصدق, نخست ‌وزير ايران مربوط مي‌شد. نيويورك تايمز اين گزارش را به‌عنوان تاريخچة سری يك كودتای سری معرفی نمود و آن را جايگزين ارزشمندی برای پرونده ‌های دولت ايالات‌ متحده كه هنوز قابل دسترسی نيستند قلمداد كرد. اما بازسازی كودتا از ميان منابع ديگر, خصوصاً اسناد موجود در آرشيو وزارت‌ خارجة بريتانيا نشان مي‌دهد كه گزارش سيا به ‌شدت پاكسازی شده است.
اين گزارش از مسائلی همچون مشاركت مستقيم سفير امريكا در عمليات سرنگونی, نقش مشاوران نظامی ايالات ‌متحده, سركوب طرفداران حزب نازی و تروريست‌‌های مسلمان در ايران و روي‌آوردن به عمليات ترور برای بي‌ثبات ‌كردن دولت, بطور سرسری گذر مي‌كند. ( 11).
انگليسي‌ها به سهم خود امكانات ارزشمندی را در اختيار كل عمليات گذاشتند.
اولاً، آنها از نيروهای كارآزموده‌ای برخوردار بودند كه با ايران آشنايی كامل داشتند. اين افراد عبارت بودند از لين پيمن (Lane Peyman)، ديپلمات گوشه ‌گير و مسئول ميز ايران در وزارت خارجه انگلستان از اواخر دهه 1930.
در سال 1952، شاه از اين موضوع ابراز نارضايتی كرد كه پيمن در سال 1941 شخصاً طراحی عمليات بركناری پدر وی از سلطنت را برعهده داشت.
عوامل ديگر عبارت بودند از نورمن داربی شاير (Norman Darbyshire)، يكی از جاسوسان قديمی MI-6 و مسلط به زبان فارسی كه بيشتر مدت زمان جنگ جهانی دوم را در ايران حضور داشت؛ سرهنگ جفری ويلر (Geaffrey Willer) كه از دهه 1920 مرتب به ايران سفر كرده بود و در مذاكرات اخير نفتی نيز نقش مترجم را ايفا كرده بود؛ رابين زانر (Robin Zahner)، وابسته خبری و متخصص عرفان اسلامی كه بعدها به مقام استادی دانشگاه ‌‌آكسفورد در زمينه مذاهب و اخلاق شرقی رسيد؛ و البته خانم پروفسور لمبتون در لندن كه همچنان بر ضرورت سرنگون‌كردن مصدق اصرار مي‌ورزيد.(11)
وودهاوس (Woodehouse) رئيس عمليات MI-6 در تهران متخصص مسائل ايران نبود، اما از جنگ‌های داخلی يونان تجربيات بسياری ‌‌آموخته بود.
انگليسي‌ها يك شبكه غيررسمی را در داخل نيروهای مسلح اداره مي‌كردند.
از زمان جنگ دوم، اين شبكه از ميان افسران محافظه‌كار كه عمدتاً به خانواده‌های اشرافی تعلق داشتند، تشكيل شد. اين افراد عبارت بودند از: ژنرال حسن ارفع، ژنرال [سرهنگ] تيمور بختيار، سرهنگ هدايت‌الله گيلانشاه،سرتيپ ديهيمي،سرهنگ حسن پاکروان، سرهنگ حسن علوی کيا و از همه مهم ‌تر، سرهنگ حسن اخوی كه سال‌ها رئيس اداره اطلاعات ارتش بود.
اين شبكه، عمدتاً از طريق سرهنگ اخوي، اعضای خود را به رده‌های بالاتر ارتقا مي‌داد، چپ‌ گراها را از پست‌های حساس كنار مي‌زد و مسائل نظامی را خصوصاً در رابطه با گرايش‌های سياسی ديگر افسران مطلع مي‌نمود. بدين ترتيب MI-6 مجموعه اطلاعات كاملی از وضعيت نظاميان را گردآوری كرده بود كه سيا اصلاً از آن بی ‌بهره بود.
براساس گزارش ويلبر، قسمت اعظم تمهيدات سيا و MI-6 در لندن شامل مطالعه اين پرونده‌ها مي‌شد.
درس روشنی كه ويلبر از كل عمليات گرفت آن بود كه اگر سيا بخواهد كودتاهای مشابهی را در ديگر نقاط جهان تدارك ببيند، نخست بايد شمه‌ای از زندگی نظاميان محل كودتا را گردآوری نمايد.
به گفته وي، سيا بايد اطلاعات تفصيلی شخصي، ولو اطلاعات پيش پا افتاده نظاميان را در اختيار داشته باشد تا دقيقاً بداند كه افسر مربوطه كيست، چه چيزی موجب خشنودی وی مي‌شود، دوستان وی چه كسانی هستند و امثال آن.
سوم آن‌كه، انگليسي‌ها دوستانی در رده‌های بالای دولت ايران داشتند: ارنست پرون (Ernst Perron) دوست دوران كودكی شاه در سوئيس (پرون در كاخ سلطنتی اقامت دائم داشت)؛ سليمان بهبودي، رئيس تشريفات دربار؛ شاپور ريپورتر (Shapour Reporter)، يك زرتشتی اهل دهلی كه در تهران به‌عنوان مشاور سفارت هندوستان كار مي‌كرد و خبرنگار ويژه تايمز لندن بود و درضمن به ملكه ثريا به‌طور خصوصی درس انگليسی مي‌داد (اندكی پس از كودتا وی از دربار انگلستان مقام شواليه گرفت) (11)

طراحان و مجريان کودتای ۲۸ مرداد را بشناسيم (۲)
کنون که فسانه می شوی ای بخرد // افسانهء نيک شو نه افسانهء بد
. . . به من گناهان زيادی نسبت دادند ولی من خود می دانم که يک گناه بيشتر ندارم و آن اين است که تسليم بيگانگان نشده و دست آنها را از منابع طبيعی ايران کوتاه کردم و در تمام مدت زمامداری در سياست خود يک هدف داشتم و آن اين بود که ملت ايران بر مقدرات خود مسلط شود . . . » دکتر مصدق در دادگاه فرمايشی سلطنت آباد
سرهنگ نجاتی در کتاب کودتای بيست و هشت مرداد سی و دو به معرفی ايرانيانی می پردازد که در کودتای 25 و 28 مرداد 1332 با عوامل جاسوسی انگلستان و آمريکا ارتباط مستقيم داشته اند و يا در اجرای عمليات « آژاکس» همکاری و شرکت کرده اند.
ارتباط ايرانيان با سازمانهای جاسوسی
دسته اول که با سازمان «سيا» و«اينتليجنت سرويس» و شخص کرميت روزولت مستقيما" ارتباط داشته اند عبارتند از:
محمد رضا پهلوی ـ سرلشگر فضل الله زاهدی ـ اشرف پهلوی ـ اردشير زاهدی ـ سرتيپ هدايت الله گيلانشاه ـ سرهنگ عباس فانگان ـ سرهنگ نعمت الله نصيری ـ نصرالله انتظام ـ حبيب الله رشيديان ـ اسدالله رشيديان ـ ارنست پرون.
دسته دوم نظاميانی هستند که با جوگودوين يکی از معاونان کرميت روزولت مربوط بوده اند. اسامی اين افراد بشرح زير است :
سرتيپ باتمانقليچ ـ سرهنگ حسن اخوی ـ سرتيپ محمد دفتری ـ سرهنگ زند کريمی ـ سرهنگ شهربانی حميدی ـ سرتيپ دادستان ـ سرهنگ اسکندر آزموده ـ سرتيپ سياسی ـ سرهنگ فرهنگ خسروپناه ـ سرهنگ منصورپور ـ سرهنگ تيمور بختيار ـ سرهنگ روحانی.
دسته سوم افسرانی هستند که با افراد دسته اول و دوم ارتباط داشته اند و يا به نحوی در عمليات اجرائی مشارکت يا مداخله کرده اند. اسامی اين افراد بشرح زير است :
سرهنگ هادی کسرائی ـ سرهنگ قره نی ـ سرگرد مبصر ـ سرگرد حسين فردوست ـ سرگرد شهربانی فضل الله مقدم ـ ستوان قادری ـ سرگرد کاوسی ـ سرگرد رکنی ـ سروان شقاقی ـ سرگرد سپهر ـ سروان سپهر ـ ستوان اسکندری ـ ستوان آزمون ـ ستوان نراقی ـ ستوان جعفربای ـ ستوان رياحی ـ سرگرد خيرخواه ـ ستوان جهان بينی ـ سروان صاعدی ـ سرگرد امان الله صفائی.
گذشته از افراد بالا، اشخاص ديگری نيز بوده اند که دانسته يا ندانسته با کودتاچيان، همکاری داشته اند ولی چون نقش کم اهميتی عهده دار بوده اند، ناشناس مانده اند. (3)
ارتباط و ملاقات فضل الله زاهدی با ايرانيان در مخفيگاه
اردشير زاهدی در چند صفحه از کتاب : «طوفان در راه» نوشتهء سياوش بشيري، که در خارج از کشور انتشار يافته، خاطرات خود را در روزهای 25 تا 28 مرداد 1332 شرح داده است.
اردشير زاهدی گفته است که در آن روزها، پدرش سرلشگر فضل الله زاهدي، با افراد زير، در مخفيگاه های خود که آخرين آن، باغ مصطفی مقدم بوده، ارتباط و ملاقات داشته است. اسامی اين افراد بشرح زير است :
پرويز يارافشار ـ کی نژاد ـ نراقی ـ مهندس ابوالقاسم زاهدی ـ دکتر سعيد حکمت ـ دکتر پيرنيا ـ سيف افشار ـ سهرابی ـ کاشانيان ـ حائری زاده ـ عبدالرحمن فرامرزی ـ مهندس شاهرخشاهی ـ پور سرتيپ ـ الموتی (سردبير روزنامه داد) ـ سرهنگ خواجه نوری ـ سرهنگ نوابی
( نقل از کتاب « طوفان در راه » صفحه 238 ـ 275 )

نقش شاه و اشرف در کودتا
کارهای تشکيلاتی کودتاگران بدون همکاری مستقيم و فعال دربار ممکن نبود. هم محمد رضا شاه و هم خواهر او اشرف پهلوی در جريان جزئيات کارها قرار داشتند. (5)
به نوشته ی محقق آمريکايی مارک گازيوروفسکی ستاد کودتا هم با نظاميان و اوباش در ارتباط بود و هم اينکه از مدتها پيش از 28 مرداد با کمک عوامل شان در روزنامه ها جنگ روانی به راه انداخته بودند. طبق گزارش رسمی سازمان سيا، عوامل مستقيم که خريداری شده بودند در روزنامه ها و اعلاميه های جعلی وانمود می کردند که مصدق دست در دست حزب توده در کار برانداختن دين مردم است.( 15 )
مامور ديگر سيا، نورمن شوارتسکف بود که با مبالغى پول نقد به بهانه ماموريت در لبنان و مصر و پاكستان وارد ايران شد و با شاه ملاقات كرد.
اسدالله رشيديان رابط انگليسى برنامه نيز با شاه ملاقاتى داشت و از طريق او به شاه پيام داده شد كه آمريكا و انگليس قصد كودتا دارند و وحشتى از اين كار ندارند. شاه با تكان دادن سر با او موافقت كرد و رشيديان همچنان ادامه داد كه افسر جوان فرمانده كودتا (روزولت) نيز قصد ديدار او را دارد. شاه با وحشت اظهار نگرانى كرد و درخواست كرد كه اين ديدار محرمانه باشد تا ديگران به اين قضيه پى نبرند و به مصدق گزارش ندهند.(12)
ديدارى كه بعدها در يك شب در اتومبيل روى داد و روزولت زيرپتويى پنهان و در همان حال با شاه مذاكره كرد.

دو کودتا و سه روز سرنوشت ساز
دستور كودتا از طرف چرچيل و آيزنهاور صادر شده بود. اولى به خاطر انتقام ملى شدن صنعت نفت و دومى به خاطر ترس از حاكم شدن كمونيسم بر ايران، اين بازى را طراحى كرده بودند.
غروب روزبيست و چهار مرداد سی و دو گروهى از افسران سيا در ويلاى امنى در تهران گردهم آمدند. قرار بود در نيمه شب آن روز رمز عمليات آژاكس با عنوان «حالا دقيقاً نيمه شب است» به صورت رمز از راديو بى بى سى اعلام شود. عمليات آژاكس در 4 مرحله انجام مى شد:
1- تبليغات منفى در مساجد، جرايد، خيابان ها عليه مصدق
2 - خلع مصدق از نخست وزيرى با فرمان شاه
3 - تظاهرات گروه هاى اوباش به نفع شاه و سلطنت
4 - اعزام فرماندهان نظامی پادگانهای کرمانشاه و اصفهان با تانک به تهران، ظاهر كردن پيروزمندانه سرلشگر زاهدى به عنوان نخست وزير از طرف شاه در ميان اوباش.
شاه در اوايل كار نسبت به اين برنامه دودل بود. اما بعد با فشار كشورهاى اجراكننده اين طرح آن را پذيرفت و از تهران خارج شد و استراحتگاه رامسر را انتخاب كرد تا بتواند از طريق باند موقت شمال در صورت شكست برنامه از ايران خارج شود و به بغداد پرواز كند. (1) (3 )
روزولت با فرستادن نصيرى به رامسر امضا و تاييد او را براى اجراى برنامه گرفت. در آخرين دقايق روز 23 مرداد تمام كمبودها و كسرى هاى برنامه جبران شد و حتى مبلغ پنج ميليون دلار از طرف سيا در اختيار گروه قرار گرفت تا بعد از اجرا و قرار گرفتن زاهدى در اختيار او قرار داده شود. در آن زمان خزانه دولت تهى از پول بود و نخست وزير جديد نياز به كمك مالى داشت.
سرهنگ نعمت الله نصيرى مامور ابلاغ فرمان عزل مصدق از نخست وزيرى بود. در شب 24 مرداد همزمان با شروع عمليات سرهنگ نصيرى براى دستگيرى سرلشگر رياحى به منزل او رفت. اما موفق نشد. روزولت با وحشت از اين جريان، متوجه شد که برنامه لو رفته است. با وجود اين آنها جا نزدند و نصيرى به طرف منزل نخست وزير در خيابان كاخ مراجعه كرد تا حكم بركنارى او را نشان دهد و بازداشتش كند. اما برخلاف خانه رياحى، در منزل نخست وزير اتفاق ديگرى افتاد. اتفاقى كه نفس را در سينه گروه « آژاكس» حبس كرد. گروهى از افسران وفادار به مصدق در حياط خانه پنهان و منتظر نصيرى بودند كه به محض ورود، دستگيرش كردند. عمليات شكست خورده بود. سرلشگر رياحى لباس هاى نصيرى را از تنش درآورد و او را تحويل بازداشتگاه نظامى داد.
روزولت در سفارت آمريكا و شاه در ويلاى رامسر منتظر نتيجه بودند. نتيجه اى كه در روز 25 مرداد از راديو به عنوان يك خبر فوق العاده اعلام گرديد. برنامه با مارش نظامى از راديو اعلام شد. گوينده راديو با صدايى پرصلابت از شكست كودتاى شاه و عوامل خارجى خبر مى داد. روزولت در سفارت دچار وحشت شد و شاه نيز با بيدار كردن ثريا در آن ساعات اوليه بامداد به دنبال راه فرار بود. او توانست به همراه همسرش و سرهنگ خاتم و كامبيز آتاباى پيشكارش قبل از رسيدن نيروهاى نظامى مسئول دستگيرى اش از طريق يك هواپيماى سسنا به بغداد پرواز كند. بعد از دستگيرى چند توطئه گر در تهران اوضاع شهر به روال طبيعى برگشت و مردم خوشحال و شادان به خيابان ها ريختند و شعار و فرياد زنده باد مصدق سردادند، شرايطى كه خيلى زود با تسويه حساب هاى شخصى و گروهى و حزبى درهم آميخت و اوضاع را به نفع كودتاگران عوض كرد.(1)
تا قبل از آن روزولت با ياس و نااميدى فراوان طى تلگرافى به دولت متبوعش خبر از شكست كودتا داد.
پاسخ به او يك دوراهى بود: «يا برگرد و يا راه را با همان وضع ادامه بده»(2).
روزولت فهميده بود كه سرنوشت حكومت مصدق در خيابان ها تعيين مى شود. او نقشه اش را طورى طراحى كرد كه هر دو گروه طرفدار و مخالف در يك زمان به خيابان ها بيايند. آنچه اهميت داشت اغتشاش و هرج و مرج حاكم بر تهران بود. ملى گرايان و توده ای ها به خيابان ها ريختند. عكس هاى شاه پاره و مجسمه هاى رضاشاه به پائين آورده شد. به دستور مصدق حضور افراد و احزاب و تظاهرات ممنوع شد و شهربانى و ارتش مامور سركوب شدند.(1 ) محمدرضاشاه بعد از رسيدن به بغداد و اطمينان از شكست كودتا به سوى رم رفت و در هتل اقامت گزيد. در تهران روزولت با كمك رشيديان و گيلانشاه و زاهدى به مدد اسكناس هاى خود، جمعيت قابل ملاحظه اى را جمع كرد و در روز چهارشنبه 28 مرداد 1332 تظاهرات عظيمى را به نفع سلطنت ترتيب داد.(8 )

جلب همکاری فرماندهان نظامی پادگانهای خارج از تهران
دستورالعمل بعدي، همراه ساختن سرهنگ تيمور بختيار فرمانده تيپ کرمانشاه و سرلشگر دولو فرمانده لشگر اصفهان برای همکاری در اجرای طرح کودتای دوم بود، زيرا بدون مداخله نظاميان، موفقيت در عمليات امکان نداشت.
اردشير زاهدی و سرتيپ گيلانشاه در خاطرات خود نوشته اند :
«هدف از تماس با فرماندهان اصفهان و کرمانشاه اين بود که سرلشگر زاهدی دولت قانونی خود را در يکی از شهرستانهای مذکور تشکيل داده و با اعلام استقلال واحدهای ارتشی و انتظامی کرمانشاه و اصفهان، ساير واحد های اهواز ، خرم آباد و کرمان را هم که در شاه دوستی آنها ترديدی نبود، با خود همدست کرده، جنوب را از مرکز مجزا کنيم و آنجا تکليف دولت مصدق را تعين کرده، تهران را تصرف نمائيم.» (14 )
سرهنگ تيمور بختيار فرمانده تيپ کرمانشاه آمادگی خود را برای همکاری با کودتاچيان اعلام کرد.(2 )

تجهيز اراذل واوباش و چاقوکشان
تجهيز چاقوکشان و اوباش برای حمله به ادارات دولتی و تخريب و غارت روزنامه های ملی و ايجادترس و وحشت ميان مردم بود.برادران رشيديان عهده دار انجام اين ماًموريت بودند.
شعبان جعفرى (بى مخ) و يارانش به عنوان جامعه ورزشكاران باستانى با عکس شاه در پيشاپيش اين جمعيت حركت مى كردند. با ممنوعيت احزاب، دار و دسته شعبان جعفرى توانستند به سرعت چهره شهر را به نفع خود عوض كنند و راديو را نيز تسخير نمايند. فرياد مرگ بر مصدق و زنده باد شاه حاكم بود. روزولت در انتظار خبر سقوط مصدق بود كه بعد از حمله به سوى خانه او و غارت اموال آن از راديو خوانده شد.
شاه نيز در رم با دريافت تلگرافى از سقوط مصدق باخبر شد.
سرلشگر زاهدى از مخفى گاه بيرون آمد و سوار بر تانك در خيابان هاى شهر شروع به مانور كرد. او با يك تانك به سوى راديو رفت تا در آنجا حكم نخست وزيرى اش را طى نطقى اعلام كند. كودتا پيروز شده بود. فرداى آن روز تمام مطبوعات بين المللى نوشتند:
«دولت مصدق طى كودتايى سقوط كرد و داستان اين كودتا چون رازى سرپوشيده تا سال ها افشا نخواهد شد تا زمانش
برسد.» (1 ،2 )
سکوت شوروی در کودتای 28 مردادماه به حدی غيرمنتظره بود که ناظران بيطرف آنرا نوعی همکاری برای برانداختن دولت مصدق از سوی دو ابرقدرت، مورد بحث و تفسير قرار دادند. (13)
در ۱۸ مارس سال ۲۰۰۰ ميلادی مادلين آلبرايت وزير امورخارجه امريکا در سخنرانی خود گفت :
«در سال ۱۹۵۳ امريکا نقش موثری در ترتيب دادن براندازی نخست‌وزير محبوب ايران محمد مصدق داشت. دولت آيزنهاور معتقد بود که اقداماتش به دلايل استراتژيک موجه‌اند ولی آن کودتا آشکارا باعث پس‌رفت سير تکامل سياسی ايران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسياری از ايرانيان از اين دخالت امريکا در امور داخلی آنان ناراحت‌‌‌‌‌‌‌‌اند. علاوه براين در ربع قرن بعد از آن ايالات متحده و غرب پيوسته از رژيم شاه حمايت کردند. دولت شاه هرچند کارهای زيادی برای پيشرفت اقتصادی ايران انجام داد ولی مخالفان خود را بي‌رحمانه سرکوب کرد. »
بعدا" پرزيدنت کلينتون هم به کودتای 28 مرداد اشاره کرد و ضمن ابراز تاسف از کودتا عليه حکومت قانونی دکتر مصدق از ملت ايران معذرت خواست. ( 7 )


کتمان کودتای 28 مرداد
«ای مرگ بر آن کسانی که بجای خدمت، خيانت بوطن را پيشه خود قرار می دهند.» دکتر محمّد مصدّق
اکنون گروهی در خارج از کشور، در ادامه خدمت به بيگانگان، با تحريف زندگينامهء دکتر مصدق (جلال متينی) و آسيب شناسی يک شکست (علی ميرفطروس)، با انکار کودتای بيست و هشت مرداد، فکرمی کنند که می توان با بيان اشتباهات آن دوران، اصل ماجرا، يعنی کودتای آمريکائی ـ انگليسی بيست و هشت مرداد را عليه ملت ايران و آزادی و دموکراسی در ايران کتمان کرد.
گرت ز دست بر آيد به خلق نافع باش // چو آفتاب بهر کوه و دشت طالع باش
ساده انديشانی که فکر می کنند بعلت وجود آزادی و احترام به دموکراسی بوده است که حکومت مضدّق سرنگون شد، بايد دو نکته را از ياد نبرند :
اول آنکه حکومت مصدّق برای دموکراسی و استقلال بود نه دموکراسی و استقلال برای حکومت مصدّق.
دوم آنکه حکومت مصدّق پس از کسب پيروزيهای بزرگی برای مردم و با مردم در اثر يک کودتای آمريکائی ـ انگليسی سرنگون شد وبه هيچ ننگی تن نداد.
حضور ميليونها تن در احمد آباد در اسفندماه 1357 نشانه سپاسگزاری ملتی از بزرگترين رهبر سياسی تاريخ معاصر ايران بود که مردم نتوانسته بودند در ساليان دراز ديکتاتوری محمد رضا شاه چنين بزرگداشتی را که شايسته رهبر محبوبشان باشد از او بعمل آورند.
اين ادامه راه مصدق است که با هر رژيم و شخصيتی که دست مردم را از امورشان کوتاه ميکرد با سرسختی مبارزه کرد و به رزم آراء که به او گفته بود : « غير از من کسی نيست که امروز اصلاحات بکند»
جواب داده بود:
«وای بحال مملکتی که مصلح آن منحصر بفرد باشد، چنانچه اين مُصلح رفت تکليف مردم چه ميشود؟!» (3،9 )
کودتای بيست و هشت مرداد، دولت دکتر مصدق را ساقط کرد ولی اصالت نهضت ملی و درستی اعتقادات و هدفهای دکتر مصدق را باثبات رساند ونشان داد که نهضت ملی ايران و دکتر مصدق و يارانش بدون انحراف در خط مستقيم آزادی و استقلال ملت ايران باقی ماندند و تا ايثار جان از پای ننشستند و يک قدم پا به عقب نگذاشتند.
با نطق دکتر محمد مصدق در روز بيستم تير ماه هزارو سيصد و سی درمجلس شورايملی به اين نوشته خاتمه می دهم.
«اکنون آفتاب عمر من بلب بام رسيده و دير يا زود بايد براهی بروم که همه ناگزير خواهند رفت ولی چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم و بلکه يقين دارم که اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار کشور اين مبارزهء ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتيجه برسد. اگر قرار باشد در خانهء خود آزادی عمل نداشته باشيم و بيگانگان بر ما مسلط باشند و رشته ای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سوی که می خواهند بکشند مرگ بر چنين زندگی ترجيح دارد و مسلم است که ملت ايران با آن سوابق درخشان تاريخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هر گز زير بار اين ننگ نمی رود . . . »

منابع و مآخذ :
1ـ هـمهء آدمهای شاه / استيون کينزرـ ترجمه منيژه شيخ جوادی (بهزاد) ـ نشر پيکان تهران 1382
2 ـ کودتا در کودتا / کرميت رزولت ـ ترجمهء علی اسلامی ـ چاپ اول 1359 انتشارات جاما
3 ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت ايران و کودتای 28 مرداد1332/ سرهنگ غلامرضا نجاتی ـ شرکت انتشارتهران
4 ـ خاطرات و تاًلمات مصّدق / بقلم دکتر محمّد مصّدق ـ انتشارات علمی تهران
5ـ مصّدق / باهتمام علی جان زاده ـ انتشارات همگام تهران
6 ـ خواب آشفتهء نفت، دکتر مصّدق و نهضت ملی ايران / محمد علی موحد ـ نشر کارنامه تهران
7ـ مصّدق، برنامه مستند تلويزيونی در سه قسمت / آلما قوانلو ـ 1385 تصوير ايران لس آنجلس
8 ـ با مصدق و دکتر فاطمی ـ ناصر نجمی ـ چاپ اول 1368 ـ انتشارات معاصر
9 ـ من خاک پای اين ملتم / به کوشش پرويز داورپناه ـ در هشت شماره نيمروز لندن، بهار 1375
10 ـ دور کامل، نفت ـ آنتونی ايدن
11 ـ گزارش سيا / روزنامه نيويورک تايمز ـ يرواند آبراهاميان ـ مجلة علم و جامعه , نيويورك, تابستان 2001
12 ـ اسرار کودتا ـ اسناد سيا منتشره در نيويورک تايمز ـ ترجمه ی دکتر حميد احمدی
13 ـ ناسيوناليسم در ايران / ريچارد کاتم ـ ص.219
14 ـ پنج روز رستاخيز ملت ايران / منصور اتابکی ـ احمد بنی احمد ـ تهران 1337 ص.179
15 ـ مارک ج. گازيوروسکی / سياست خارجی امريکا و شاه ـ ترجمه جمشيد زنگنه
به مناسبت سالروز 28 مرداد اين مقاله با تجديد نظر کلی در مطالب آن انتشار می يابد
دکتر پرويز داورپناه ـ 28 مردادماه 1389

28 مرداد 1389    21:30

هیچ نظری موجود نیست: