۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

چند نکته درباره درگيری های 22 خرداد

دريافتی با ای ميل
انچه در پی می آيد چند نکته از مشاهدات من در روز 22 خرداد، حدفاصل زمانی 5 تا 8 عصر است که از حوالی ميدان فردوسی تا خيابان جمالزاده پياده رفتم و همين مسير را برگشتم؛
1- مثل بسياری تجمعات ديگر مسير حرکت اتوبوس های تندرو را بسته بودند و در ميدان فردوسی هم دو ماشين پليس راه را به سمت انقلاب محدود کرده بودند. در واقع يکی از کارکردهای خطوط ويژه (BRT) همين است که گارد بتواند در ان به راحتی حرکت کند. به همين دليل است که خط ويژه را از ميدان آزادی تا ميدان افسريه کشيده اند (ميدان افسريه ترافيک چندانی ندارد و احتياجی به اين خط نداشت ولی در ميدان افسريه پادگان اصلی نيروهای ويژه است که گفته می شود حتی با خانواده هايشان در آن ساکن هستند، با استفاده از اين خط طی 15 دقيقه از افسريه در جنوب شرقی تهران به ميدان آزادی در غرب تهران می رسند) و انگيزه اصلی احداث خط BRT شمال به جنوب در خيابان وليعصر هم ظاهرا همين بوده است.
2- نيروهای گارد ويژه بدون بهانه و بصورت پيشگيرانه(!) به مردم حمله می کردند. در چهارراه وليعصر که گارد ويژه راه را بسته بود و ما را به سمت پايين هدايت کردند، به داخل کوچه ای پيچيديم و از همان کوچه عده ای ديگر از موتورسوارهای گارد (که نقاب به صورت داشتند) بسوی مردمی که فقط در حال راه رفتن بودند حمله کردند، عده ای شعار دادند و عقب نشينی کردند و عده ای از جمله من به داخل خانه ها پناه بردند. دو تن از موتورسوارها پياده شدند و به مردمی که در حال پناه گرفتن در خانه هستند حمله می کنند و وارد خانه می شوند که با مقاومت زنان (باز هم زنان شجاع جنبش) به بيرون رانده می شوند. در تقاطع 16 آذر شمالی هم دوباره بی هيچ بهانه ای به مردم حمله ور می شوند. فضايی که در 22 خرداد ديدم از يک طرف صبوری و متانت مردم را نشان می داد که می خواستند ضمن اعلام حضور، توصيه رهبران جنبش را هم رعايت کنند و بهانه ای به دست حکومت برای سرکوب ندهند و از طرف ديگر نشان دهنده سرگرداني، بلاتکليفی و عصبيت عجيب حاکم بر نيروهای گاردی و لباس شخصی بود. ناگفته نماند در اين تجمع هم نيروهای کادر پليس (با لباس سبز روشن) سعی می کردند برخوردی مودبانه و گاهی ملاطفت آميز بخصوص با افراد مسن تر داشته باشند.
3- نکته بسيار مهمی در 22 خرداد ديدم که در جاهای ديگر هم به آن اشاره شده است و آن درگيری ميان نيروهای سرکوب بود که پيش از اين اينقدر زياد نديده بودم. در مدت اين پياده روی 3 درگيری بين نيروهای سرکوب ديدم:
� يک درگيری در ميدان انقلاب بين دو درجه دار نيروی انتظامی
� درگيری بين نيروهای لباس شخصی سپاهی با نيروهای گارد ويژه زير پل کالج
� درگيری نزديک پل کالج بين دو گروه از لباس شخصی ها
هر سه درگيری نزديک بود که به درگيری فيزيکی بيانجامد که با وساطت عده ای ديگر خاتمه يافت. به نظر می رسد که اين درگيری ها و برخورد های عصبی و غيرقابل کنترل بسيار ريشه دار باشند که حدس می زنم ريشه های عمده آن ها چنين باشد:
- خستگی روحی و روانی نيروهای سرکوب بدليل تداوم اعتراضات، و بخصوص تقارن اعتراضات با ماه های گرم سال
- عدم تناسب منافع اقتصادی بين نيروهای سپاهی با گارد ويژه وابسته به نيروی انتظامی که باعث احساس نوعی اجحاف بين نيروهای گارد می شود
- زخم غروری که نيروهای انتظامی از نيروهای امنيتی و سپاهی می بينند چرا که لباس شخصی ها از يک طرف امکانات رفاهی بيشتری دارند و از طرف ديگر خود را فرمانده و سرور گارد می بينند و به آن ها دستور می دهند
- عمده نيروهای سرکوب (از گارد ويژه تا بسيج و سپاه) از ميان اوباش حاشيه نشين انتخاب شده اند که اين عده نه چيزی از پرنسيپ های نظامی و سازمانی می دانند و نه از همدلی و همکاری و کار گروهی! در واقع روحيات بدوی و وحشيگرانه آن ها با انضباط آهنين مورد نياز يک "گارد ويژه" تعارض بنيادين دارد.
- تداوم جنبش و عدم اطمينان نيروهای سرکوب نسبت به ثبات حاکميت و عواقب ناشی از جنايت های انجام شده نيروهای سرکوب را دچار ترديد کرده (از جمله مهمترين جلوه های بروز اين مساله اختلافات ميان نيروی انتظامی و مجموعه سپاه و بسيج است که هر يک سعی داشتند جنايات را به گردن ديگری بيندازند و پس از چند سخنرانی جنجالی فرماندهان طرفين فيلم حمله به کوی دانشگاه تهران منتشر شد)

هیچ نظری موجود نیست: