۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

کفاره گناهان

روشنگری.محمدنوری زاد که به خاطر نامه های سرگشاده اش به خامنه ای آماج هتاکی و سرکوب کارگزاران رژيم است و به خاطر آخرين نامه اش به خامنه ای به زندان برگردانده شده، در يادداشتی نوشته است در زندان به دکتر محسن ميردامادی گفته است:« دعا کنيم خدای خوب ؛ اين روزهای زندان مارا به حساب کفاره ی گناهان ما رقم بزند. روزهايی که خلاف و گناه و بی عدالتی را ديديم و به اميد آينده ای بهتر و مصلحتی نافرجام ؛ سکوت کرديم و از کنارهمه ی آنها گذشتيم.»



اما «خلاف، گناه، بی عدالتی» کلماتی مهربان هستند برای آنچه در جمهوری اسلامی قبل از شروع سرکوب فله ای اصلاح طلبان صورت گرفته است. اعدام های دسته جمعي، گورهای دسته جمعي، ترورهای وسيع در داخل و خارج کشور، سرکوب ملی و از هم پاشيدن شيرازه جامعه، اينها جناياتی است که ازنخستين سال های انقلاب آغاز شد و «خلاف، گناه، بی عدالتی» کلماتی هستند که ماهيت اين جنايات را افشا نميکنند، بلکه آنها را پوشيده ميدارند. کدام «مصلحتی» ميتوانست اين جنايات را توجيه کنيد و چطور در هرنوع جنايتی ميتوان «وعده آينده بهتر» را کشف کرد؟ اگر چه اصلاح طلبان اکنون خود «مظلوم» واقع شده و زير تيغ استبدادند، اما «کفاره»ی آن «گناهان» را نسل اندر نسل مردم بی گناه در ايران پرداخت کرده و خواهند کرد.



متن يادداشت در سايت کلمه

محمد نوری زاد در يادداشتی با نام “ کل ها و سيم خاردارها“ درباره دکتر محسن ميردامادی نوشته است. او در اين مطلب که درباره ميردامادی در سايت شخصی اش منتشر شده ، نوشت :“مشکل بزرگ دوستان اطلاعات ما در اين است که نقطه ضعفی از اين گل دوست داشتنی نيافته اند و شايد علت اين که جرايمی چون : اقدام عليه امنيت ملی ؛ شرکت در راهپيمايی غير قانونی ؛ تبانی و مشارکت عليه نظام ؛ و اتهاماتی که در غرب کافر ؛ همگان را به غش غش خنده وا می دارد؛ در اين يک سال و چند ماه گذشته سرزمين ما ؛ مظهريت مضاعف پيدا کرده ؛ در اين است که مدرکی و سندی که محکمه پسند باشد ؛ در اختيار دوستان نيست و آنان برای زندانی کردن و چزاندن مخالفان بالاخره به لطايفی بايد دست ببرند و قوانينی خلق کنند.“



متن کامل دست نوشته محمد نوری زاد در پی می آيد:



من دکتر ميردامادی را پيش تر می شناختم ؛ اما هرگز با او روبرو نشده بودم . او در ذهن معيوب من ؛ يکی از کسانی بود که نه ايران را و نه آينده ی آن را ؛ دوست ندارد . ظاهرا بايد اين ذهن معيوب ؛در زندان ترميم می شد . در جايی که آدمها ذات خود را “ رو“ می کنند . و يا فرصت برای ابراز آن ذات پنهان ؛ نسبت به بيرون از زندان ؛ فراهم تر است .



دوسه روز در بند ۲۰۹ زندان اوين به اعتصاب غذای سختی فرو رفتم . بيشتر بخاطر نحوه ی برخورد نگهبانان بند ؛ که نوشته های مرا ربوده بودند و در برابر اعتراض های من ؛ که تنها خواستار ديدار با افسر نگهبان بودم ؛ در کمال خونسردی ؛ و پنج نفره ؛ مرا از زمين بلند کرده و بر زمين گرم سلول کوفته بودند .



خبر ضربه ای که به سرم خورده بود و ديد چشمانم را تار ساخته بود و خراش هايی که به کتف و بازويم نشسته بود ؛ به بيرون از زندان درز کرد و مسئولان زندان را متوجه حضور من در جايی کرد که نبايد آنجا می بودم . آنان با شتاب نگاهی به تبصره ها و بندهای خاک خورده ی قانون خود انداختند و ديدند فلانی با وجود آن که رای محکوميتش در دادگاه صادر شده اما هم چنان در بازداشتگاه وزارت اطلاعات است .



خلاصه اين که شبانه و با هزار منت مرا به بند عمومی منتقل کردند . در آنجا به دوستانی برخوردم که تماشای جمال مبارک آنان ؛ حال ناخوش مرا جلا بخشود . مثل : حمزه کرمی ؛ مثل : مجيد توکلی ؛ مثل : سيد حسين مرعشی ؛ مثل عماد بهاور ؛ مثل : محمد رضا رجبی ؛ مثل : آرمان رضا خانی . و خيلی های ديگر .



دو روز از حضورم در بند عمومی (اندرزگاه هفت) نمی گذشت که جمال مبارک دکتر ميردامادی را ديدم که در کت و شلواری بسيار شيک و چمدانی سفری در دست ؛ بی های و هوی به همان سالن پنج – که ما آنجا بوديم – داخل شد . خبر ورود او زود در ميان همه پيچيد و شادمانی ما را مضاعف کرد . او را در اتاق آقای مرعشی اسکان داديم . در اين بند ؛ که عمدتا به زندانيان مالی تعلق دارد ؛ حضور هفت هشت ده نفر زندانی سياسی خالی از لطف نبود . تختی را بچه های مالی ؛ بزرگوارانه برای دکتر ميردامادی خالی کردند و او درست در مقابل تخت آقای مرعشی خانه کرد .



ظاهرا در عروسی يکی از پسران آقای ميردامادی ؛ عکسی از سران فتنه ؛ آن هم با چهره هايی خندان در اطراف يک ميز ؛ کام دوستان را تلخ کرده و او را که در مرخصی به سر می برده ؛ به زندان باز آورده بود .



دکتر ميردامادی يک گل است . من به جرات می گويم : فردی چون او ؛ يک نقطه ضعف کوچک اگر در پرونده داشت ؛ وزارت اسلامی اطلاعات ما ؛ آن را تا خود خورشيد بالا برده بود . مشکل بزرگ دوستان اطلاعات ما در اين است که نقطه ضعفی از اين گل دوست داشتنی نيافته اند . و شايد علت اين که جرايمی چون : اقدام عليه امنيت ملی ؛ شرکت در راهپيمايی غير قانونی ؛ تبانی و مشارکت عليه نظام ؛ و اتهاماتی که در غرب کافر ؛ همگان را به غش غش خنده وا می دارد ؛ در اين يک سال و چند ماه گذشته سرزمين ما ؛ مظهريت مضاعف پيدا کرده ؛ در اين است که مدرکی و سندی که محکمه پسند باشد ؛ در اختيار دوستان نيست و آنان برای زندانی کردن و چزاندن مخالفان بالاخره به لطايفی بايد دست ببرند و قوانينی خلق کنند.



دکتر مير دامادی را فردی فهيم ؛ صبور ؛ مطلع ؛ صاحب تحليل های درست ؛ دوستدار وطن ؛ مسلمان ؛ دوستدار انقلاب و سرنوشت آن ؛ و يک پدر و مشاور خوب و موفق يافتم . ايکاش ما را آنچنان رشدی بود که از مردان صاحب تجربه ی خود ؛ گرچه مخالف ما ؛ بهره می برديم .



متاسفانه ما ؛ در اين افسوس بزرگ بايد همچنان بگدازيم که چرا با برآمدن يک جمعيت سياسی ؛ جمعيت های با تجربه ی ديگر ؛ به قهقرا رانده می شوند ؟ شايد اين خصلت کشورهای رده ی چندم جهان سوم است که مردان سياست ؛ هنوز به بلوغی از رشد دست نيافته اند که از انرژی رقيب ؛ برای توسعه و ترقی جامعه و منافع ملی آن بهره ببرند .



دکتر سيد محسن ميردامادی ؛ دوستی پرانرژی ؛ و صاحب نظر در ميان ما است . او ؛ قد کوتاه خود را با قدم های ريز و تند خود جبران می کند و در پياده روی ؛ هميشه اين ما هستيم که بايد بدويم و به او برسيم . او به شش سال حبس و ده سال محروميت از حضور رسانه ای و سياسی محکوم شده است . اما به گمان من ؛ اين جامعه ی محتاج و کم خرد ما است که خود را به بی نيازی از تخصص او محکوم کرده است .



يک روز به دکتر سيد محسن ميردامادی گفتم : بزرگوار ؛ دعا کنيم خدای خوب ؛ اين روزهای زندان مارا به حساب کفاره ی گناهان ما رقم بزند . روزهايی که خلاف و گناه و بی عدالتی را ديديم و به اميد آينده ای بهتر و مصلحتی نافرجام ؛ سکوت کرديم و از کنارهمه ی آنها گذشتيم . و او ؛ سری به تاسف تکان داد و سخن مرا تاييد کرد .



محمد نوری زاد – هجدهم خرداد سال هشتاد و نه – زندان اوين – اندرزگاه هفت



اکنون دکتر سيد محسن ميردامادی در بند ۳۵۰ زندان اوين ؛ زندانی است . در کنار يک صد و پنجاه نفر زندانی ديگر که هر کدام در جايگاه خود يک ميردامادی بزرگ هستند . بی هيچ گناه ؛ و بی هيچ چشم اندازی از سلامت قانون .



۸۹/۵/۲۷

هیچ نظری موجود نیست: