جناب آقای سید محمد خاتمی
سلام
بهار هفتاد و شش را فراموش نمیکنم. سن و سالی نداشتم. چه ذوق و شوقی داشتم. شور انتخابات کشور را فراگرفته بود. هرچند نمیتوانستم در آن دوره شرکت کنم اما ذوقش را داشتم. انتخابات برگزار شد. پدرم در آن انتخابات در یکی از صندوقها ناظر بود. ناظری که در روز رایگیری، وقتی که دید نمایندهی شما قصد دارد در برگه ی یک هموطن بیسواد که طرفدار ناطق نوری بود، نام شما را بنویسد به شدت اعتراض کرد و این تخلف را گزارش داد. او در آن انتخابات به شما رای داد و در انتخابات بعدی هم همینطور.
بهار هشتاد را هم فراموش نمیکنم. سن و سالم چهار سال بیشتر شده بود. ذوق و شوق بیشتری داشتم. شور انتخابات باز هم کشور را فراگرفته بود. این بار میتوانستم در انتخابات شرکت کنم و رای من سید محمد خاتمی باشد. مجال نیست بنویسم از جان کندنهای شبانه روزی در ستاد و کتکهایی که در اجتماع شیرودی خوردم. اما همهی اینها برای مردی بود که در چهار سال ابتدایی زمامداریاش نشان داد اگر تحول بزرگی نمیتواند شکل دهد لااقل بخش کوچکی از بغضهای ملت و نه همهی آن را فریاد میزند. من در چهار سال دوم با رئیس جمهوری مواجه شدم که سکوت، منش و روشش بود. سکوت در برابر همه ی ظلمها و بیدادها و بی قانونیها. امثال سیامک پورزندها و اکبر گنجیها و احمد زیدآبادیها در این دوران مبارک در زندان ها شکنجه میشدند و وقتی خبرنگاری از شما دلیل سکوتتان را پرسید پاسخ تان تنها این بود:
«حتما یه کاری کرده اند که الان زندانیاند».
شما از همهی ظلم ها اطلاع داشتید و هیچ نگفتید. زمانی هم که سازمانهای حقوق بشری و بین المللی، ایران را بخاطر جنایات داخل زندان و نقض آشکار قوانین بینالمللی و حقوق بشر محکوم میکردند شما و سخنگوی دولت تان قطعنامهها را بیارزش و سیاسی و تحت فشار آمریکا و استکبار جهانی مینامیدید. توجه میکنید؟ دقیقا ادبیات دولت احمدی نژاد...
اینکه شما در گذشته چه کارهایی برای کشور کردهاید یا نیمهی پر یا خالی لیوان خدمات شما چقدر است باید در ابتدا عرض شما اگر سهمی در آزادیهای نسبی اجتماعی و آزادی مطبوعات در دوران هشت سالهی زمامداریتان دارید که قطعا دارید، این را به هیچ عنوان لطف شما به ملت برداشت نمیکنم و دقیقا میخواهم اینها را وظیفهی یک رئیس جمهور بدانم که از قضا وظیفهاش را هم بهدرستی انجام نداد. مردم همیشه باید از دولتها بنا به وظیفهای که دارند طلبکار باشند چون شخص رئیس جمهور وقتی این مسوولیت را میپذیرد لابد باید به وظایفاش هم واقف باشد. اما این دلیل نمیشود که قدردان حداقل ها هم نباشیم.
قصد نبش قبر گذشته را ندارم، هدف نگارش این نامه، صحبت های اخیر شماست؛
فرمودهاید:
«اگر ظلمی شده است که شده است همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم و اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشمپوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است میگذرد و آنوقت همه به آینده بهتر رو خواهیم آورد. البته همه بکوشیم برای آینده روی فضای سالم و امن و آزاد و تأمین حقوق مردم همراه و زمینه ساز شویم».
بارها این را خواندم و نتوانستم بیابم ظلمی را که مردم به نظام و رهبری روا داشتهاند. واقعا ما چه ظلمی به نظام کردیم؟ چه ظلمی به رهبری کردیم؟ اینکه گلولههای جنگی نیروهای سپاه و بسیج را هدر دادیم و به سر دوستانمان اصابت کرد ظلم بود؟ اینکه در زندانها به فرزندان این ملت همچون همهی دوران نظام مورد علاقهی شما تجاوز شد ظلم مردم به رهبری بود؟ اینکه خونهای زیادی از ما به روی آسفالت ریخت و شهرداری برای تمیز کردنش به زحمت افتاد ظلم بود؟ اینکه له شدن جوانان ملت، چرخ ماشینهای نیروی انتظامی را به خون آغشته کرد ظلم بود؟ آیا ندا در حق نظام ظلم کرد؟ سهراب چطور؟ امیر جوادیفر و کیانوش آسا چطور؟ آیا اطلاع دارید این حرفتان چگونه نمک به زخم برادر سهراب اعرابی پاشید؟ آیا اصلا خبر دارید در کنار این نزدیک صد نفری که در میان کشتهها نام و نشانی دارند، صدها نفر هم هستند که خانوادههایشان جرأت گفتن حقیقت را ندارند و شهیدشان همچنان گمنام باقی مانده؟
آقای خاتمی
هنوز صحنهی جان دادن دختر زیبارویی که در میان دستانم جان داد فراموش نکردهام. آن صحنه ی خونین هنوز هم بعد از دو سال از فکرم بیرون نرفته. چشمان دختری که در حال جان دادن سر تکان میداد و ناخن هایش را به زمین میکشید! ما مگر چه کار کرده بودیم و جرممان چه بود که مستحق این همه مصیبت بودیم؟ حال شما از بخشش سخن میگویید؟ بخشش چه کسی؟ بخشش دیکتاتوری که فرمان به قتل فرزندان ملت داد؟
از خاطرات ماندلا فقط قسمت بخشش را مطالعه کردهاید؟ یادآوری میکنم ماندلا از چیزهای دیگر هم در آن کتاب نوشته است. اصلا سوال اینجاست: چه کسی به شما نمایندگی داده که از طرف ملت از بخشش سخن بگویید؟ الحمدلله در طول دو سال اخیر از بکار بردن کلمهی «سبز» اکراه داشته اید و بنا به خواست خودتان هیچ عضویتی هم در جنبش سبز این ملت ندارید. اصل تفاوت شما با شخص میرحسین موسوی و شیخ شجاع مهدی کروبی دقیقا در این نکته عیان میشود که آنها هرگز تن به مصالحه و آشتی با دیکتاتور ندادند و در عوض شما...
ای کاش خود را برای یک لحظه جای پدرانی قرار میدادید که جگر پارههاشان را در این دو سال از دست دادهاند.
بعد از این سخنان عجیب شما، طبعا مردم واکنش نشان دادند. واکنشهایی بعضا تند که حق هم داشتند. شما آنچنان نمکی به این زخم دوساله پاشیدید که کمتر کسی انتظارش را داشت. در مقابل این واکنشها، واکنش هواداران افراطی شما بسیار جالب بود. هوادارانی که در آنها آموزش دیدههایی از فلان حزب هم دیده میشد که طبق معمول جملاتی تکراری و همیشگی در این سو و آن سو کتابت میکردند. به صورت گروهی و سازماندهی شده به سایتها و وبلاگها برای توجیه شما و به کلی، اصلاحات و اصلاحطلبی یورش میبردند، لینکهای بالاترین و فیسبوک را یک به یک فتح میکردند و تنها چند جملهی یکسان را از سمتی به سمت دیگر کپی میکردند. اینان همان گروهی هستند که «جنبش سبز» اگرچه هزاران مصیبت و هزینه برای همراهانش داشت درعوض برای اینها اقامت در کشورهای خارجی و حقوق ماهیانه را به ارمغان آورد.
نکته ای را که در این میان جلب توجه کرد تشبیه جایگاه شما با مرحومان مهندس بازرگان و آیت اله العظمی منتظری، توسط این گروه بود که مربوط به حال هم نیست ماههاست چنین چیزی در بین ایشان رواج دارد و سکوت شما برایم جالب است. آیا اینکه مردم در این روزها دریافتهاند مصلحان واقعی کشور امثال آقایان بازرگان و منتظری بودهاند باید مورد سوء استفادهی گروهی قرار گیرد که خود آن ظلمها را بر این عزیزان روا داشتند؟
چرا به دوستان یادآوری نمیکنید که جفاکنندگان واقعی به حق این دو عزیز همین دوستان خط امامی و اصلاحطلب فعلی هستند؟ مگر غیر از این است که مرحوم بازرگان را در صحن علنی مجلس به باد دشنام میگرفتند و کتک میزدند؟ چرا به این حامیان افراطی خود نمیگویید که جفای بزرگ را در مورد آیتاله منتظری خود شما انجام دادید آنجا که طبق مصوبه ی شورای عالی امنیت ملی که شما رئیساش بودید و با امضای شخص شما، ایشان در خانهاش بیش از پنج سال زندانی شد؟ چرا نمیگویید که در آن زمان، شما، فحاشان و صدمه زنندگان به بیت و دفتر آیتاله را که در خیابانهای قم به شیوهی خودجوش حکومتی، مرگ بر منتظری میگفتند، نه تنها نکوهش نکردید بلکه عمل آنها را مصداق بارز آزادی بیان نامیدید.
آقای خاتمی
شرایط جدیدی در عرصه سیاسی به دست همفکران شما در حال رقم خوردن است که اگر رقم بخورد، چیزی شبیه کودتاست. کودتایی علیه جنبش اعتراضی مردم. بعد از بازداشت آقایان موسوی و کروبی، اعلام عدم وجود لکه خاکستری در پرونده مقام معظم رهبری توسط مهاجرانی به چه معناست؟ آقای ابطحی از بیانیه ۲۵ بهمن رهبران جنبش نقد میکند و خواستار مرزبندی اصلاحطلبان با قشر بر انداز جنبش سبز میشود و اعلام میکند «ما از مبانی دفاع می کنیم و فقط با ساختار اجرایی سیستم مشکل داریم». جبهه مشارکت نیز درست شب قبل از تظاهرات ۲۵ بهمن در عملی زشت از طرف جنبش سبز بیانیه میدهد و اعلام میکند که جنبش سبز و ملت ایران به دنبال مصون سازی نظام از سقوط هستند!!! نمایندگان اصلاحطلب مجلس هم که با لیستی تحت عنوان یاران خاتمی به مجلس راه یافتند مردم و همراهان برجستهی جنبش را ضد انقلاب نامیدند. مصاحبه مطبوعاتی آقای رجبعلی مزروعی هم که دیگر نور علی نور بود و اکثریت جامعه را نادان خطاب کرد چرا که به اصلاحات آنهم از نوع مشارکتی و سازمان مجاهدین معتقد نیستند. تمام صحبتها منوط بر فراهم شدن فضایی برای شرکت در انتخاباتی است که ملت، صلاحیت دولتش که هیچ، صلاحیت حاکمیتش را منتفی میداند. این ها را کنار هم بگذارید. چه نتیجهای باید بگیریم؟ اگر بنای بر بخشیدن و آشتی ملی بود همان روزهای ابتدایی اینکار را ملت، موسوی و کروبی میکردند که نکردند. چون خواستههای ما چیزهایی بسیار فراتر از ورود اصلاحطلبان به مجلس است. مردم ایران فقط همان چهار نفر اعضای دفتر شما و آدمهایی نیستند که به صورت نوبتی مدام با شما دیدار میکنند. اشتباه بزرگ شما این است که ملت را خلاصه در اصلاحطلبانی میدانید که برای دست بوسی و صرف نماز جماعت خدمتتان شرفیاب میشوند.
آقای خاتمی
شما همان سیاستمدار محبوبی هستید که یک ملت شما را دوست داشت، این ملت هنوز هم محمد خاتمی را دوست میدارد که دوست بدارد. اگرچه از آبرو و اعتباری که به مدد رایهای همین مردم، در سراسر جهان به دست آوردید ریالی را برای این مردم خرج نکردید اما امثال من از اینکه چهرهی خاتمی توسط خود و اطرافیانش تخریب شود خوشحال نیستیم. ما خوشحال نمیشویم وقتی میبینیم جمعی از هواداران و آموزش دیدههای یک حزب به صورت سازمانی به دفاع کورکورانه از شما میپردازند. ما دلمان میخواست محمد خاتمی همان رئیس جمهور دارای بیست میلیون رای و هوادار بماند نه اینکه گروهی آموزش داده شوند تا به دفاع از او بپردازند. شما اگر به راهی که ملت قدم در آن نهاده، ملحق شوید باز هم خواهید دید که به جایگاه گذشتهتان که همانا قلبهای این ملت است باز خواهید گشت. مطالبی هم که در انتقاد از شما عنوان شد جهت تنویر افکار عمومی دوستان بود که ممکن است از برخی مسائل اطلاع زیادی نداشته باشند.
آقای خاتمی
فراموش نکنید سیاستمداری که مردم را نداشته باشد هیچ ندارد و اینکه ملت سر آشتی و دوستی با هیچ ظالم و دیکتاتوری را ندارد. راه اگرچه طولانی است اما خودمان انتخاب کردیم که سر جلوی هیچ ظالمی خم نکنیم.
محسن موسوی
بیست و هشت اردیبهشت نود
......................................
بخشی از مقالهی سید محمد خاتمی در نقد بازرگان – بیست و شش دی ماه سال شصت – روزنامه کیهان:
در نظر جناب بازرگان، حکومتی متهم به خشونت و بیرحمی میشود که تنها طی ۴ ماه در اثر قهرمانیهای جوانان جانباز، رئیس دیوانعالی کشور، رئیسجمهور، نخستوزیر، دهها جوان ایثارگر و پرشور از پاسداران و بسیجیان و صدها مرد و زن و کودک معصوم به خاک و خون کشیده میشوند باز هم آن که ظلم نموده مظلوم میشود و مورد دفاع قرار میگیرد نه مظلومترین حکومت عالم که [سازمان] تلاشگران در راه براندازی آن است.
برای درک درست مطلب باید به میان محرومان و نمایندگان آنان رفت تا شور و شوقشان را نسبت به اسلام و امیدی که به رهبری امام دارند، دریافت... لحن تعبیرات آقای بازرگان را اندکی تغییر دهید. خواهید دید که تفاوت چندانی میان سخنان ایشان و بسیاری از مقالات و گزارشهایی که در رادیوهای ضدانقلاب و رسانههای گروهی امپریالیستی میآید، وجود ندارد... آقای بازرگان از اینکه حتی در مجلس نمایندگان، آزادی عقیده و بیان وجود ندارد، سخت ابراز ناراحتی میکند و راست هم هست. دیگر گروهکهای ملحد و منحرف و محارب نمیتوانند آزادانه علیه نظام جمهوری اسلامی به لجنپراکنی بپردازند و زمینه براندازی را فراهم آورند. دیگر نمیشود آزادانه به نهادهای انقلابی که بر ریشه خون هزاران شهید ایستادهاند تاخت و تاز نمود و دیگر آزادانه نمیتوان اذهان مردم را مشوب نمود و آزادانه از اعدام رذلترین سرسپردگان رژیم شاه چون «هویدا» برآشفت. دیگر نمیشود در جمهوری اسلامی مکتب و مکتبی را به باد تمسخر گرفت و بالاخره نمیتوان آزادانه جریاناتی که به جنگ مسلحانه دست زده و رویارویی مردمیترین رژیم عالم ایستادهاند، تقویت روحی و سیاسی نمود.
عکسالعملی که در برابر سخنان آقای بازرگان در مجلس پیش آمد، گرچه درست نبود ولی کاملاً طبیعی بود و به نظر من آنچه قابل توجه است، خویشتنداری کسانی است که شاهد این همه خون و ایثار بودهاند و جمهوری عزیزتر از جان خود را این همه مظلوم میبینند و سخنان آقای بازرگان را (با هر نیتی که اداء شده باشد) همسو و هماهنگ با سخنان دشمنان مسلم اسلام و انقلاب و مردم مییابند و باز هم صبر میکنند.
......................................................................................
مختصری در ارتباط با حبس خانگی آیت الله منتظری:
در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۷۷ آيت الله منتظری سخنانی را ایراد کردند که بر دو محور اصلی لزوم صيانت از مرجعيت شيعه و حفظ استقلال آن از حکومت و قلمرو اختيارات ولی فقيه و اختيارات قانونی ريیس جمهور و ضرورت پاسداری از آرا و مطالبات مردم در دوم خرداد ۷۶ توسط رئیس جمهور استوار بود.
چهار روز بعد از ایراد این سخنرانی، هزاران نیرو از شهرهای مختلف به قم اعزام و در مقابل دفتر، محل سکونت و حسینیه ایشان اجتماع کرده و ضمن هتک حرمت و شکستن شیشههای این ساختمانها، شعارهای تند و رکیکی را علیه مرحوم منتظری سر دادند و در پایان نیز با قطعنامه از پیش تدارک شدهای خواهان برخورد با ایشان شدند.
حدود یک هفته بعد از این واقعه، شورای عالی امنیت ملی به ریاست سیدمحمد خاتمی(رئیس جمهور وقت) و با ترکیب اعضای دارای حق رای این شورا به اسامی آقایان: علی اکبر ناطق نوری(رئیس وقت مجلس)، محمد یزدی(رئیس وقت قوه قضائیه)، کمال خرازی(وزیر امور خارجه وقت)، دری نجف آبادی(وزیر وقت اطلاعات)، عبدالله نوری(وزیر وقت کشور)، محمد علی نجفی(رئیس وقت سازمان امور برنامه و بودجه)، حسن فیروز آبادی(رييس ستاد فرماندهی كل نيروهای مسلح) و همچنین حسن روحانی(دبیر وقت شورا) و علی لاریجانی(رئیس کنونی مجلس که پس از فوت سیداحمد خمینی جانشین او شده بود) به عنوان دو نماينده منتخب رهبری تشکیل و با اشاره به بعضی از همان دلایلی که در قطعنامه معترضین آمده بود، حبس خانگی آیت الله منتظری را به تصویب رساند تا پس از تائید مقام رهبری به اجراء در آید.
در پی این مصوبه، آقای منتظری بیش از ۵ سال در خانه خود حبس گردید و در طول این مدت تحت کنترل و نظارت شدید نیروهای نظامی مستقر در محل قرار داشت و تنها بستگان درجه یک ایشان اجازه دیدار و ملاقات با این مرجع را داشتند، تاجائی که بنا بر ادعای سرکار خانم «زهرا ربانی املشی» عروس آیت الله منتظری، حتی دکترهایی که برای مداوای این مرجع تقلید میآمدند تا مدتی «به صورت قاچاقی» از پشت بام خانه همسایه به منزل ایشان میرفتند و رنج و عواقب این کار را به جان میخریدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر