۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

28بهمن.مصاحبه با دختر کلهر:بگذاريد در خيابان راحت راه برويم

بي‌بي‌سی


نرگس کلهر، مهمان برنامه به عبارت ديگر، چهار ماه پيش برای نمايش فيلمش در يک جشنواره حقوق بشری به آلمان سفر کرد و ديگر به ايران برنگشت.

او مانند بسياری از جوانان ايرانی با نظام سياسی حاکم بر کشورش مخالف است، ولی تفاوتش با ديگر جوانان ايرانی آن است که پدرش، يکی از مشاوران ارشد محمود احمدی نژاد، رئيس جمهوری اسلامی ايران است.

او می گويد می خواهد صدای نسل معترضش باشد و برای بهبود وضع حقوق بشر در ايران و زندگی بهتر برای جوانان کشورش تلاش کند.

خانم کلهر! شما از چه زمانی خود را يک معترض حس کرديد، يا به اصطلاح رايج در ايران خود را در جمهوری اسلامی ايران غيرخودی حس کرديد؟

فکر می کنم که نهايت اين احساس دقيقا بعد از انتخابات بود و نه فقط برای من، برای خيلی از هم سن و سال های من. قبل از آن ما هميشه اعتراض داشتيم، شاکی بوديم، ولی مساله اين بود که خيلی از چيزها را پذيرفته بوديم، ولی نهايت اجحاف برای ما، اتفاقاتی بود که در انتخابات پيش آمد و ديگر نمی توانستيم ساکت باشيم.

يعنی شما قبل از انتخابات از وضع راضی بوديد؟

راضی که نمی شود گفت. مشکل ما فقط اين نبود که حقوق بشر، بالاخص برای خانم ها رعايت نمی شود. ساده ترين مسايل برای ما مشکل بود، ولی به آن حد نرسيده بوديم که برای رسيدن به حق خود بجنگيم.

يعنی به نظر شما، لااقل بخشی از جوانان ايرانی قبل از انتخابات، از وضع ناراضی بودند اما بعد از انتخابات معترض شدند؟

دقيقا همين طور است. در واقع می شود گفت يک سری بغض ها بود که جمع شد و يک جا ترکيد.

ولی خانم کلهر، پدر شما مشاور ارشد محمود احمدی نژاد بود و در خانواده ای زندگی می کرديد که خيلی به حاکميت نزديک بوديد و قاعدتا بايستی از يک امتيازاتی در جامعه برخوردار می بوديد که ديگران احتمالا نبودند. شما چرا ناراضی شديد؟ مشکل شما چه بود؟

واقعيت اين است که برای من هيچ امتيازی وجود نداشت. من حتی برای اينکه بتوانم خرج زندگی ام را دربياورم، مدت سه سال فيلمبردار مجالس عروسی بودم و فيلم های عروسی را تدوين می کردم و وقتی رئيس آنجا فهميد من دختر چه کسی هستم، من را از کار بيرون کرد. البته خيلی محترمانه. ترسيد که من می روم و گزارش می دهم که اينها مثلا گاهی اوقات به عروسی ها قاطی می روند.

يعنی من نه تنها چيزی به دست نياوردم بلکه خيلی جاها موقعيت های زندگی ام را از دست دادم و اصلا هم ناراحت نيستم. حالا کاراکتر پدرم اين طور بود، يا سيستم اين طور بود که من به خاطر طرز پوششم، به خاطر افکارم نمی توانستم در آن بخشی قرار بگيرم که پدرم رفت و آمد داشت، حتی با وجود آنکه پدرم در سينما خيلی آشنا داشت، ولی خودم هم نخواستم که اين اتفاق بيفتد. ترجيح می دادم که کار ديگری بکنم، پولم را از راه ديگری دربياورم ولی برای فکر خودم فيلم بسازم.

چطور بود که شما متفاوت بوديد؟ اشاره کرديد که به علت شيوه زندگی و نحوه پوششتان نمی خواستيد که مثل بقيه و وابستگان به حکومت باشيد. چرا؟ چرا در خانواده شما که خيلی نزديک به حکومت بود، اين طور بوديد؟ به شما ايراد نمی گرفتند؟

. اگر کسی به عنوان يک سياستمدار، يک چهره، جلو تريبون قرار بگيرد و حرفی بزند، بايد به حرفش متعهد باشد. جامعه ای درست است که بعد هم همين فرد را بکشد جلو تريبون و بپرسد شما فلان ساعت اين حرف را زديد، چی شد؟ اين يک جامعه درست است، ولی من نديدم.
نرگس کلهر
چرا. ما هميشه و مخصوصا اين اواخر مساله حجاب را داشتيم و يکی از چيزهايی بود که پدرم هميشه از آن ناراضی بود. البته نه من و نه خواهرم هيچ وقت به طرز عجيب و غريبی از خانه بيرون نرفته بوديم. ولی خب، مساله اين بود که به هر حال ظاهر ما متفاوت بود و فکر نمی کنم که الان بشود عواملش را گفت.

بالاخره پدر، مادر، جامعه، قشری که ما در آن بزرگ شده بوديم، اينها همه موثر بود. خواهران من از بچگی موسيقی کار کرده اند. رفت و آمد ما با قشری نبود که در سياست باشند، بيشتر طيف متفکر و اهل هنر بودند. اينها روی ما تاثير گذاشت. بالاخره کتاب هايی که ما از بچگی خوانده بوديم، بايد در آينده روی ما تاثير می گذاشت که حداقل اين طور نباشيم که به ما بگويند اين جور باش، اين جور بپوش و ما هم بگوييم چشم. بايد از خودمان تفکری می داشتيم و همين طور هم شد و همين راه هايمان را از هم جدا کرد.

چه چيزی شما و جوانان هم سن و سال های شما را در جامعه ای مثل ايران بيشتر آزار می دهد؟ از جامعه چه می خواهيد که به شما نمی دهد و شما را معترض می کند؟

واقعيت اين است که ساده ترين ارکان حقوق بشر، حتی نه همه اش، فقط چند موردش خواسته اين ملت است. خواسته من به عنوان يک دختر ايرانی نيست، خواسته اين ملت است.

بعد از اينکه دوره مدرسه برای يک جوان تمام می شود و می آيد توی جامعه و می بيند که چه چيزهايی به او گفته اند و در جامعه چه چيزهايی اتفاق می افتد، متوجه می شود که اين سيستمی که در آن به سر می برد، زندگی نيست. بخصوص وقتی که اينترنت آمد و يک جورهايی دروازه های مجازی ايران به روی دنيا باز شد، ما کاملا با يک قياس کوچک می فهميديم که ما فقط داريم اذيت می شويم.

حتی بحث ما فقط اين نيست که چرا رای ما را نخوانديد و يک رای ديگر را خوانديد. ساده ترين حقوقی را که يک انسان می خواهد داريد از ما می گيريد. اين خواسته مردم است و فکر نمی کنم که مختص جوانان باشد.

شما به هر حال در جمهوری اسلامی ايران، تحت نظام اسلامی متولد شديد، در آنجا بزرگ شديد. از دوره کودکستان تا دانشگاه به شما تعليم ها و آموزش های اسلامی دادند. قاعدتا نسل جوان ايرانی بايد بيش از نسل جوان هر کشور اسلامی ديگر اسلامگرا باشد. چی شد که در جامعه ايران برعکس شده است؟


نرگس کلهر: من شناختی که از پدرم داشتم به عنوان يک هنرمند او را می شناختم
من مشکلی با اسلام ندارم. همين جا هم که درخواست پناهندگی کردم، گفتند می توانی بنويسی که مذهبی نداری. گفتم که نه، من مشکلی با اسلام ندارم. من مشکلم با شيوه اجراست. اينکه هر کسی چه اعتقاد قلبی دارد، به خودش مربوط است. من معتقدم در هيچ جامعه ای نبايد لباس شهرت پوشيد.

اگر در جامعه ايران سنت بر اين است که لباس بايد طوری باشد که انگشت نما نشود، من می پذيرم. در جامعه غرب هم من قوانين را می پذيرم. اعتقاداتم مال خودم است.

اما اينکه يک سيستم بر مبنای اسلام يا هر دين ديگری به من امر و نهی کند و تمام چيزهايی را که در طول تاريخ بشر، ضد بشريت اعلام شده، پشت سنگر اين دين اعمال کند خب می تواند هر کسی را برانگيزد. آدم پس از رسيدن به بلوغ فکری می تواند برگردد و بگويد نه، اين اسلام نيست. حداقل بگوييد که ديکتاتوريد. می پذيرم. همان طور که هيتلر ديکتاتور بود. ولی اينکه بگوييد که پشت اين، اعتقاداتی است که برای همه ما ريشه در خانواده و زندگی مان داشته، پذيرفتنی نيست.

يعنی می گوييد از اسلام برای قدرت سوء استفاده می شود؟

دقيقا. برای اعمال حرفشان و برای سيطره قدرتشان.

يعنی جوانانی مثل شما هيچ دشمنی و يا انتقادی نسبت به نفس دين اسلام ندارند و فکر می کنند کسانی که در حکومت هستند از دين اسلام سوء استفاده می کنند؟

مسلما. البته اينکه نفس دين اسلام دقيقا چيست خودش ابهامات خيلی زيادی ايجاد کرده است. واقعيت اين است که من خودم از يک جايی زده شدم چون می گفتم اگر اينها اسلام است، پس وای بر اسلام. اگر نماد اسلام اين است که اگر کسی حرف زد، بايد اعدام شود پس بايد به آن تاسف خورد. ولی واقعيتش اين است که اين امر کاملا شخصی است. مذهب کاملا شخصی است.

فکر می کنيد چقدر اين شيوه برخورد شما با جامعه و بخصوص با اسلام، گسترده است؟ چقدر مشابه برخورد جوانان است؟

می توانم استناد کنم به جمعيت و مردمی که از خانه هايشان بيرون آمدند با تمام فشارهايی که بود بالاخص پس از انتخابات. می شود به اين مردم استناد کرد. يعنی احتياج به اثبات ندارد. اين مردم نشان دادند که اعتقاداتشان را دارند، برايشان هم يک سری چيزها مهم است و به خودشان هم ربط دارد.

ولی موضعشان در برابر اين حکومت اين است که شما داريد ظلم می کنيد و ظالم نمی تواند اين قدر بماند. شايد کافر بتواند حکومت کند، ولی ظالم ديگر نمی تواند بيشتر از اين ظلم کند.

در بين افرادی مثل شما که از خانواده های نزديکان به حکومت هستند، فکر می کنيد چقدر در اين خانواده ها مثل شما فکر می کنند؟ آيا شما اطلاع داريد؟ با کسانی که مثل شما فکر می کنند، تماس داريد؟

نه چندان. واقعيت اين است که من پس از ۱۸ سالگی وارد جامعه شدم، يک سری از بت ها در ذهنم شکست. وقتی که سوار اتوبوس و تاکسی می شدم، تازه لمس کردم که در مملکتم چه خبر است. من از خانواده ای می آيم که حالا با تدينش کاری ندارم ولی در سيستم بوده است. از بچگی ما، پدرم در سيستم بوده است. برای من اين فاصله شکست و اين اتفاق برای هر جوانی از چنين خانواده ای می تواند روی بدهد.

بعضی اوقات جوانانی هستند که می گويند بر اساس موقعيتی که پدر و خانواده و سيستم به ما می دهد، ماشين هست، کار هست. سوار ماشين شخصی اش می شود و مردم را نمی بيند. درآمد خوبش را دارد و ازدواجش را در همان سيستم می کند و زياد هم هستند. ولی يک جا هست که آن جوان می تواند به خودش بگويد حداقل با وجدانم معامله نکنم، وارد اين جامعه بشوم و مردم را ببينم.

شما هيچ وقت تلاش کرديد که اين نارضايی را در برابر مسايلی که در جامعه اتفاق می افتد و اعتراضی را که نسل جوان مثل شما دارند با پدرتان در ميان بگذاريد و آگاهش کنيد که جوانان مملکت، که اکثريت جمعيت را تشکيل می دهند به زعم شما اين گونه فکر می کنند و بايد کاری کرد؟

نه متاسفانه. واقعيتش اين است که از زمانی که من يادم است، هميشه پدرم می گفت که ما آدم بشويم. اينکه من به عنوان يک دختر بيست و چند ساله بروم به پدرم بگويم که من اين طور فکر می کنم، يک رفتار کاملا ساختار شکنانه است و هيچ جوابی نداشت. او شخص اول خانواده و کل تفکر خانواده است. يا می پذيری يا مردودی.

ولی تا آنجا که شما می ديديد، پدرتان اين مسايل را می دانست، نمی دانست يا نمی خواست بداند؟

ترجيح می داد نداند. مشخص بود. وقتی که همين فيلمم را ساختم، فيلمنامه ام روی ميز بود و پدرم تصادفی ديده بود و خيلی شاکی به مادرم گفته بود که اين چرا در مورد کافکا فيلم می سازد. اينها نهيليست هستند و اين چرا چنين کاری می کند. بارها و بارها به من گفته بود که چرا در جشنواره های نور و نبوت و رضوی ... که هر هفته فراخوانش می آمد شرکت نمی کنی و خودش متوجه شده بود که نه، نرگس ترجيح می دهد يا اصلا کاری نکند يا اگر هم می کند، کاری را بکند که خودش می خواهد. پس بهتر است در باره اش حرفی نزد که فاصله حفظ شود.

ولی در دور اول انتخابات رياست جمهوری که آقای احمدی نژاد انتخاب شد، پدر شما به عنوان مشاور آقای احمدی نژاد حرف هايی زد که خيلی ها تعجب کردند. مثلا گفت خواننده های لس آنجلسی می توانند در ايران کنسرت بدهند يا خيلی از افراد که به عنوان مخالفان و ضد انقلاب خوانده می شدند، به کشور برگردند. يا همان حرف هايی که آقای احمدی نژاد هم گفت که مشکل جوان ها به هر حال، مشکل شکل و قيافه و رنگ مو نيست. شما فکر می کنيد اين حرف ها، حرف های فرصت طلبانه ای برای خريد رای برای آقای احمدی نژاد بود يا اينکه واقعا به اين حرف ها اعتقاد داشت؟

بايد ببينيم بعدش چه شد.

ولی هيچ کس از شما نزديک تر نبود که بداند واقعا اعتقاد داشت يا نه؟

يک جمله داشت که نبايد جوان ها را به جرم جوانی گرفت. من خودم يک روز ساعت ۸ صبح در ميدان ونک داشتم می دويدم که به مينی بوس برسم و فقط به خاطر اينکه يک خانم بودم که داشتم می دويدم، گشت ارشاد مرا گرفت.

من معتقدم قضاوت نکنيم. چون نمی توانم بگويم در ذهن پدر من چه می گذشت و چه می گذرد. بايد ببينيم چه می بينيم. اگر کسی به عنوان يک سياستمدار، يک چهره، جلو تريبون قرار بگيرد و حرفی بزند، بايد به حرفش متعهد باشد. جامعه ای درست است که بعد هم همين فرد را بکشد جلو تريبون و بپرسد شما فلان ساعت اين حرف را زديد، چی شد؟ اين يک جامعه درست است، ولی من نديدم.

ممکن است مردم در جامعه ای مثل ايران در چنين موقعيتی نباشند و رسانه ای نباشد که دولتمردان و مشاوران آنها بيايند و در آنجا پاسخگو باشند. ولی شما که در خانه خود بوديد و در خانه می توانستيد اين سوال ها را از پدرتان بپرسيد. هيچ وقت پرسيديد؟ بخصوص در اين مورد سوال آخر؟

نه. من شناختی که از پدرم داشتم به عنوان يک هنرمند او را می شناختم. پنج سال پيش من نمی دانستم که احمدی نژاد کيست. خيلی از ماها نمی دانستيم. همه می دانستند که مهدی کلهر کيست، ولی نمی دانستند احمدی نژاد کيست.

وقتی که پدر من اين حرف را زد، من به عنوان يک دختر گفتم باريکلا. دارد يک اتفاقی می افتد. بعضی از استادانم به من گفتند که پدرت دارد يک کارهای خوبی می کند و من هم گفتم اميدوارم همين طور باشد. ولی بعدها فرصت نشد به پدرم بگويم پدر برای ملتی که به خاطر حرف تو به احمدی نژاد رای دادند و امروز ناراضی اند، امروز چه داری که بگويي؟ ولی متاسفانه فرصت نشد که اين را بگويم.

ولی خب البته پدر شما مسئول اجرايی نبود. می توانست وعده بدهد ولی خب کس ديگری قرار بود اين وعده ها را اجرا کند. شما فکر می کنيد که مشکل اين بود که ايشان باور داشتند که بايد اين اتفاقات بيفتد، اما بعد وقتی که آقای احمدی نژاد انتخاب شد، مخالفت کرد؟

خوشبينانه ترين حالت همين است که دوست دارم فکر کنم که پدر می خواست اين اتفاقات بيفتد و حرف هايش وعده و وعيد برای گرفتن رای در انتخابات نبود.

اجازه بدهيد که سوال کنم اصلا شما چرا به آلمان پناهنده شديد؟

سوال خوبی است. خبر شرکت من در جشنواره حقوق بشر که در شهر نورنبرگ آلمان در اکتبر سال گذشته برگزار شد، در سايت ها منتشر شد.

با اين خبر دو نوع برخورد شد. يک گروه گفتند نگاه کنيد اين حکومت آدم می کشد، خودش از خودش آدم می فرستد به جشنواره حقوق بشر و تقدير می شود و اين خيلی برايشان سنگين بود. يک گروه ديگر گفتند نه، انگار اين دختر يک خرده متفاوت است. نام فاميلش کلهر است، دختر فلانی است، ولی ...

چنين جوی شد و اين قضيه اوج گرفت. جنبش سبز در نورنبرگ خيلی فعال بود. من هم آدمی نبودم که برای حفظ موقعيتم، کاری بکنم. اعتقادی به حجاب نداشتم، محجبه هم نشدم و حرفم را زدم. سبز را دوست داشتم که همراهم باشد و همين کار را هم کردم.

در نهايت، من ظرف ۲۴ ساعت تصميم گرفتم که اعلام پناهندگی کنم. از ايران با من تماس گرفتند و پرسيدند که کجا هستي؟ چون اصلا از جشنواره و خروج من از ايران خبر نداشتند. فقط از طريق اينترنت با خبر شده بودند. به هر حال، ظرف ۲۴ ساعت تصميم گرفتم که درخواست پناهندگی کنم. مساله پناهندگی هم کاملا يک مقوله شخصی بود. پاسپورتم را دستم گرفتم و رفتم جلو کمپ پناهندگی و گفتم نمی توانم به ايران برگردم.

شما در اين جشنواره فيلمی نشان داديد. موضوع اين فيلم چيست؟ و چه می خواستيد بگوييد؟

فيلم در مورد شکنجه بود. فيلم بر اساس داستان کوتاهی از کافکا بود. من هفت هشت ماهی روی فيلمنامه آن کار کرده بودم. ماجرای ساخت فيلم من به يک سال، يک سال و نيم قبل از انتخابات بر می گشت. ولی شرايط در ايران، لااقل برای من طوری بود که مجبور شدم خيلی برای ساخت اين فيلم هزينه کنم.

خيلی قرض کردم و مجبور شدم خيلی کار کنم که پول اين فيلم را در بياورم. ولی تصميم گرفتم اين فيلم را بسازم. اين فيلم دارد مساله زجر کشيدن بشر را می گويد و اينکه آيا ما محکوم به اين زجر کشيدن هستيم و اگر هستيم آيا می توانيم خودمان نوع محکوميت خود را انتخاب کنيم؟ چون اين تنها کاری است که از دست ما بر می آيد چون که خواه ناخواه انگار قرار است در طول زندگيمان زجر بکشيم. اين درواقع عصاره ای بود از داستان کافکا و من ايدئولوژی خود را هم در آن گذاشتم.

گفتيد که از قبل از انتخابات روی اين فيلم کار کرده بوديد. يعنی اين ذهنيت را در مورد مسايل حقوق بشر در ايران داشتيد. قبل از اينکه پناهنده بشويد، تلفن هايی به شما شد و کسانی گفتند که به ايران برنگرديد. شايد همين مساله باعث پناهندگی شما شد؟

حکومت در ايران فکر می کرد که هر کسی از ايران برود بيرون، ديگر رفته است و هر کسی مشکل دارد بلند شود و برود بيرون. ولی به اين فکر نکرد که ريشه اين آدم ها در اين مملکت است و مسلما برای احقاق حقوقشان تلاش خواهند کرد.
نرگس کلهر
من در دادگاه پناهندگی ام هم گفتم. از من پرسيدند که اگر به ايران برگردي، کشته می شوی. من همان جا هم گفتم بحث کشتن من نيست.

چه کسی به شما تلفنی اخطار داد؟

من نمی توانم اين را بگويم. در همه اين مدت هم نگفته ام.

ولی شما آن فرد را می شناسيد؟

البته. مسلم است که می شناسم.

پدرتان گفته بود که دشمنان ايران شما را اغفال کرده اند و شما الان يک آلت دست تبليغاتی شده ايد در دست دشمنان ايران عليه اين کشور. جواب شما به پدرتان چيست؟

واقعيتش اين است که من همان موقع هم گفتم خيلی دوست دارم که اين دشمنان را ببينم و ببينم کی هستند. چون من که چيزی نديدم از اين دشمنان. آن موقع هم توی کمپ بودم و گفتم اگر دشمن هست، پس چرا من مثل هر کس ديگری در کمپ هستم.

خانم کلهر، شما حالا به آلمان پناهنده شده ايد و عملا راه برگشت خود به ايران را بسته ايد. شما گفته ايد می خواهيد برای بهبود وضعيت حقوق بشر در ايران تلاش کنيد. دقيقا چه کار می خواهيد بکنيد؟ چه برنامه ای داريد؟

برنامه من همان است که در ايران هم انجام داده ام. من در زمينه فيلمسازی کار می کردم؛ با همه شرايط سختی که در ايران بود، نمی شد مجوز گرفت و ... همان کار را ادامه می دهم فقط با اين تفاوت که زمينه ای برای من باز شده است. شرايطی که خودم در آن بوده ام و شرايطی که ۳۰ سال است ايرانی های خارج از ايران با آن روبه رو شده اند. اين مساله ای است که کمی ناديده گرفته شده است.

حکومت در ايران فکر می کرد که هر کسی از ايران برود بيرون، ديگر رفته است و هر کسی مشکل دارد بلند شود و برود بيرون. ولی به اين فکر نکرد که ريشه اين آدم ها در اين مملکت است و مسلما برای احقاق حقوقشان تلاش خواهند کرد. اين مقوله ای است که در آن تلاش می کنم. البته در زمينه فيلمسازی. کاری که دارم انجام می دهم.

شما چه می خواهيد از اين جنبش؟ جنبش سبز به شما و جوانانی مثل شما چه بايد بدهد؟

ن به عنوان يک جوان ترجيح می دهم راهی رفته بشود که ديگر خونی ريخته نشود. من به عنوان يک بچه بعد از انقلاب می گويم انقلاب بی فايده است، کار اشتباهی بود. اصلاح بايد صورت می گرفت نه دگرگونی کامل و يک باره.
نرگس کلهر
فرد فرد افراد جنبش سبز، خودشان تصميم گيرنده برای آينده شان هستند. خوبی اين جنبش اين است که راسی برايش وجود ندارد. کسی دنبال قهرمان نيست و قهرمانی نيست که امر کند چه کنيم. خواسته های مردم در قلبشان است و اشتراکی که مردم در خيابان دارند، اشتراکی است که از قبل تنظيم نشده است.

من خودم به عنوان کسی که در جنبش حضور داشته، تمام تلاشم را کرده ام که اگر قرار است اصلاحی صورت بگيرد، اول از خودم شروع کنم. يعنی اگر قرار است حرفی را بزنم و بگويم اين ديدگاه من است و زير بار زور نمی روم، اول بايد خودم اين کار را بکنم. حتی اگر به قيمت اين باشد که نتوانم به ايران برگردم که کم نيست. حتی اگر به اين قيمت باشد که عزيزترين آدم های زندگی ام را شايد ديگر نتوانم ببينم. ولی اين اصلاح را از خودم شروع کردم.

تک تک افراد جنبش سبز هم همين طور هستند. ما از خودمان داريم شروع می کنيم چون قرار نيست سردمداری جلو توده مردم قرار بگيرد و به آنها بگويد حالا اين کار را بکنيد يا بپيچيد آن طرف. نه اصلا اين طور نيست. اين خواسته خود مردم ايران است.

دو نظر وجود دارد: بعضی ها معتقدند که جنبش سبز نهايتا بايد دامنه خواسته هايش را گسترش بدهد و از جمهوری اسلامی عبور کند و وارد مرحله ديگر و نظامی ديگر شود. بعضی ديگر هم معتقدند که نه، جنبش سبز بايد تلاش کند در چارچوب همين قانون اساسی خواسته هايش را متحقق بکند و به سطحی از دمکراسی در جامعه دست پيدا بکند. به نظر شما، نه تنها شخص شما بلکه به عنوان نماينده اين نسل معترض ايراني، جنبش سبز چه کار بايد بکند؟

بايد ديد جنبش سبز چه کار می تواند بکند. اين مهم است. من بلند پروازی نمی کنم. معتقدم قدم به قدم. هر اتفاقی قدم به قدم صورت می گيرد. نمونه اين شرايطی که در ايران هست، در طول تاريخ خيلی زياد بوده است. همان بلوک شرق اروپا که فکر نمی کرد که آن ديوار فرو بريزد ولی ديوار ريخته شد و آن دمکراسی را که آرزويش را داشتند و در رويايش بودند به دست آوردند. ولی همه اينها قدم به قدم بود.

من نمی گويم که مملکت يک باره تغيير کند، اصلا زبان عوض شود، خط عوض شود. نه اصلا همچين خبری نيست. خود مردم بايد هماهنگ شوند. اينکه يک شبه همه اينها صورت بگيرد، غير ممکن است. چون اين چيزی که در قلب اين مردم است، در اولويت اول، احقاق آزادی و حق زندگيشان است. اصلا چيز پيچيده ای نيست. مردم اصلا چارچوب خاصی را الان جست و جو نمی کنند. می گويند بگذاريد زندگيمان را بکنيم. اين ساده ترين خواسته ماست. بگذاريد در خيابان راحت راه برويم. و اينها بايد قدم به قدم صورت بگيرد.

و شما و جوانانی مثل شما فکر می کنيد بهتر است سران جنبش اعتراضی ايران با حکومت وقت به يک توافق و سازش برسند که به هر حال به قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی عمل شود؟

اينکه به سازش برسند، خيلی سوال سختی است. برای اينکه سر چی سازش کنند؟ سر اينکه شما کمتر اعدام کنيد؟ کمتر بکشيد؟ سازش پذير نيست. يک جايی بود که فرصت بود، يک جايی بود که خون جوانی ريخته نشده بود. برای اين اتفاقات، من با قبلش اصلا کاری ندارم. ولی الان اصلا بحث يک نفر، صد نفر، ۱۶۰ نفر نيست. بحث اين است که خونی ريخته شده است و بايد جواب داد. سازش برای چيست؟ بايد جوابگو باشند.

من نمی گويم بايد کسی قصاص بشود. جواب بدهند. بگويند به اين علت، به آن علت. سران جنبش سبز مسلما خودشان مصلحت را می دانند. می دانند که اصلاح جامعه به چه سمتی است. من به عنوان يک جوان ترجيح می دهم راهی رفته بشود که ديگر خونی ريخته نشود. من به عنوان يک بچه بعد از انقلاب می گويم انقلاب بی فايده است، کار اشتباهی بود. اصلاح بايد صورت می گرفت نه دگرگونی کامل و يک باره

هیچ نظری موجود نیست: