۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

گفت و گو با منصور تهرانى ترانه‌سرا و آهنگ‌ساز


يار دبستانى من


«يار دبستانى من» نخستين ترانه پس از انقلاب من است كه موسيقى متن فيلم «از فرياد تا ترور» است روى فيلم آن را آقاى فريدون فروغى خواند اما چون فيلم اجازه نمايش نگرفت ما ترانه را روى كاست با صداى آقاى جمشيد جم ارائه داديم. اين شعر كاملاً خودجوش است، چند سال پس از انقلاب فرصت گفتن ناگفته ها پيش آمد، مميزى ها حذف شده بود و سياستگزارى هاى جديد هم تعيين نشده بود.
جميله عباسى
منصور تهرانى سازنده آهنگ و سراينده شعر «يار دبستانى من» كه در سال هاى اخير تبديل به ترانه اى ملى شده و توسط دانشجويان و اقشار ديگر جامعه در محافل گوناگون خوانده مى شود در سال ۱۳۲۷ در بندر تركمن به دنيا آمده است. او تاكنون ۸۰ ترانه را كه بسيارى از آنها از ترانه هاى ماندگار و جاودانى تاريخ ترانه در كشورمان است به مردم ايران ارائه كرده است. پس از انقلاب كه كار موسيقى و ترانه در ايران متوقف شد او به فعاليت در عرصه موسيقى متن فيلم پرداخته و كارگردانى چند فيلم را انجام داد. منصور تهرانى به دليل توقيف واپسين فيلم خود «مردان مرداب» كه سرمايه گذارى بسيارى براى آن كرده بود، ناچار شد خانه و زندگى خويش را به حراج بگذارد و بدهى هايش را بپردازد تا به زندان نيفتد. او به رغم تمايل خود ناچار به مهاجرت شد چرا كه ديگر در ايران خانه و كاشانه اى براى همسر و فرزندانش نداشت. تهرانى اكنون مقيم كشور سوئد است و در آنجا يك راديوى محلى فرهنگى _ هنرى را براى ايرانيان مقيم آن كشور مديريت مى كند. در سال هاى اخير او دو بيمارى مهلك سرطان خون و پروستات را تا حدى عقب رانده و همچنان به كار هنر مشغول است. در سفر كوتاه و هر ساله او به ايران كه براى شركت در مراسم سالمرگ مادرش انجام مى دهد، ملاقاتش كرديم. اين گفت وگو حاصل آن ديدار است.

به رغم تجربه هايى كه در رشته هاى گوناگون هنر اندوخته ايد اما در زمينه ترانه سرايى بيشتر شاخص هستيد. لطفاً از آغاز كشف استعداد هنرى خود بگوييد و از نحوه ورودتان به اين عرصه، به ويژه به دنياى ترانه و موسيقى؟

همچون بسيارى از هنرمندان هنر از كودكى و نوجوانى سراغم آمد. به سينما بسيار علاقه مند بودم. در دبيرستان با دوستان نمايشنامه مى نوشتيم و اجرا مى كرديم. اطلاعات سينمايى ام بسيار بالا بود و نشريات سينمايى را به محض چاپ مى بلعيدم. براى مثال مى دانستم «جانت لى» هنوز همسر «تونى كورتيس» است يا جدا شده. كرك داگلاس و برت لنگستر و آنتونى كوئين مثل دايى ها و عموهاى من بودند. در اوان جوانى فيلم كوتاه ۱۶ ميلى مترى ساختم به نام «كلاغ پر» كه در جشنواره فيلم هاى كوتاه كه هيأت ژورى آن آقايان هوشنگ كاووسى، هوشنگ حسامى و بصير نصيرى بودند به عنوان فيلم برتر برگزيده شد. هرگز تصور نمى كردم ترانه سرا شوم اما همزمان با سينما موسيقى و شعر را نيز دوست داشتم و دنبال مى كردم. شعرهايى مى گفتم كه مقفى، موزون و كلاسيك بودند. شعر نو نمى گفتم. شعرهايم را در شب هاى شعر در كاخ جوانان و محافل ادبى ديگر مى خواندم. دوستان مى گفتند شعرهاى من به ترانه شبيه است. يعنى به درد اين مى خورد كه روى موسيقى و ملودى سوار شود و توسط آوازخوانان خوانده شود. در عين حال گوش موسيقى داشتم. دستگاه ها را مى شناختم. با يكى از ياران دبستانى خودم كه ويولن مى زد گاه كارهايى مى كرديم. ته صدايى داشتم و گاه آواز مى خواندم. در يكى از شب هاى شعر آقاى جواد رهنما كه موسيقيدان است و الان با گروه حميد متبسم در هلند همكارى مى كند مرا به آقاى لقمان ادهمى معرفى كرد و ايشان براى اينكه مرا امتحان كند كه چقدر ترانه سرا هستم، يك آهنگ بسيار سخت به من داد و خواست روى آن كلام بگذارم. چون با موسيقى هم آشنا بودم روى آن آهنگ و ملودى مشكل يك شعر و كلام خوب گذاشتم كه به شدت مورد تائيد آقاى ادهمى قرار گرفت. اينچنين من به حيطه ترانه سرايى گام نهادم. بعد با آهنگسازان ديگر آشنا شدم و كار ترانه سرايى را ادامه دادم كه حرفه اصلى من شد و سينما به حاشيه رفت.

در هنگام ورود شما به سرزمين ترانه پيشكسوتان بزرگى چون اردلان سرفراز و ايرج جنتى عطايى كار مى كردند. چگونه ترانه هاى شما توانستند در كنار كار آنها فرصت بروز و ظهور بيابند و مقهور آنها نشديد؟

اساساً در هنر اگر تقليد كنيم به جايى نخواهيم رسيد و من تمام تلاشم بر اين بود كه شعرهايم به شعرهاى استادان بزرگى چون اردلان سرفراز و جنتى عطايى و خانم زويا زاكاريان كه نامش همواره از قلم مى افتد شبيه نباشد. با احترام فراوانى كه براى اين پيشكسوتان ترانه قائلم و كارهاى خارق العاده آنها را مى ستايم اما شعرهاى من از اشعار آنها متمايز است و همين دليل موفقيت من شد و توانستم در كنار آنها قرار گيرم. شايد اگر مى خواستم از آنها تقليد كنم مقهورشان مى شدم. من به آنها با دقت نگاه مى كردم اما براى اين بود كه همچون آنها شعر نگويم و آنها را تكرار نكنم. در همان زمان ترانه هاى من مثل «بزن تار، حرف بزن اى مهربون» كه آقاى مازيار آن را خواند يا «سرخه صورتم از سيلى» كاملاً بى سابقه و نو بودند و شباهتى به اشعار شاعران ديگر نداشتند.

ببخشيد كه من هم نام خانم زويا زاكاريان را از قلم انداختم ايشان قطعاً از ترانه سرايان خوب ما هستند. شعر هنرى است كه مستقيماً به حال و روزگار شاعر بستگى دارد و از رويدادهاى زندگى او برمى خيزد. از عشق ها، شكست ها و نفرت ها. در شما يك شعر چگونه شكل مى گيرد و متولد مى شود؟

مسلماً اگر شاعر در ساعات ادارى بنشيند و شعر بگويد شعر او شعر نخواهد بود و به سرعت فراموش مى شود. ترانه و شعرى ماندگار و جاودانى است كه از رويدادهاى پيرامون زندگى شاعر با توجه به حساس تر بودن او در ذهنش شكل مى گيرد و خلق مى شود. اينگونه ترانه ها چون از دل برمى خيزند لاجرم بر دل مى نشينند. اين رويدادها اعم از عشق و نفرت تمام وقايع اجتماعى را هم شامل مى شود. بيشتر ترانه هاى من اينچنين سروده شده اند. روزى عاشق بوده ام و گفته ام:
چى به پاى تو بريزم‎/ لايق پاى تو باشه‎/چى بخونم كه بتونه‎/جاى حرفاى تو باشه‎/روزى ديگر در ترافيك و آلودگى هوا گرفتار بوده ام و گفته ام:
يه تنهايى يه خلوت‎/ به سايه بون يه نيمكت ‎/مى خوام تنهاى تنها‎/باشم دور از جماعت
در واقع در آن لحظه مى خواستم از ترافيك فرار كرده و به طبيعت پناه ببرم. اشعار از احساسات نشات مى گيرند. برخى ترانه ها عاشقانه و برخى از مسائل و مشكلات جامعه برخاسته اند و من ترانه هاى بسيارى دارم كه گل كردند. وقتى به من سفارش ترانه داده مى شود كه روى ملودى كلام بگذارم خودم را به احساساتم رها مى كنم و اشعار مى آيند.

بپردازيم به ترانه «يار دبستانى من». اين ترانه در سال ۱۳۵۸ بلافاصله پس از انقلاب ۵۷ توسط شما ساخته شد و ترانه اى انقلابى است. به نظر مى آيد شما به محض پيروزى انقلاب و حذف مميزى ناگفته ها را در اين شعر گفته ايد؟

«يار دبستانى من» نخستين ترانه پس از انقلاب من است كه موسيقى متن فيلم «از فرياد تا ترور» است روى فيلم آن را آقاى فريدون فروغى خواند اما چون فيلم اجازه نمايش نگرفت ما ترانه را روى كاست با صداى آقاى جمشيد جم ارائه داديم. اين شعر كاملاً خودجوش است، چند سال پس از انقلاب فرصت گفتن ناگفته ها پيش آمد، مميزى ها حذف شده بود و سياستگزارى هاى جديد هم تعيين نشده بود. فيلم از فرياد تا ترور داستان سه يار دبستانى است كه يكديگر را گم مى كنند و پس از ۱۵ سال يكديگر را مى يابند. هر كدام از اين سه يار در جامعه شكلى به خود گرفته اند يكى از آنها لمپن شده، يكى معتاد شده و ديگرى چريك انقلابى. شعر يار دبستانى از اين باور من مايه گرفته كه بهترين رفاقت ها كه بيشترين وفادارى و به پاى هم ايستادن در آن وجود دارد. رفاقت زلال كه در آن انسان ها حتى جان خود را براى رفيق مى دهند در دبستان شكل مى گيرد در دوره كودكى انسان ها با هم رفيق مى شوند و با هم بزرگ مى شوند چنين دوستى هاى محكمى در بزرگسالى اتفاق نمى افتند. دوره دبستان ها دوره تخته سياه و چوب، تركه و فلك بود. ميانسالان امروز كاملاً يادشان هست كه مدارس اين گونه بود و در ذهن ما مانده. مضمون شعر «يار دبستانى من» مى توانست فيلم شود اما من ترجيح دادم آن خاطرات را در قالب شعر بيان كنم. هنگامى كه سال ها پيش دانشجويان براى نخستين بار آن را در پارك لاله خواندند و بعد توسط آنها و اقشار ديگر در محافل گوناگون خواندن آن ادامه يافت بسيار خوشحال شدم و مايه مباهات من شد. اين شعر به دوره تحصيل تعلق دارد به همين مناسبت دانشجويان آن را انتخاب كرده اند. اين شعر از دل من آمده و تجربيات من از دوره تحصيل است. لاجرم بر دل مخاطب هم نشسته و دانشجويان آن را پسنديدند و خواندند كه موجب افتخار من شد.

در دوره پيشتر از شما و همنسلان تان در دوره آقايان تجويدى، پرويز وكيلى و... ترانه ها چگونه ساخته مى شدند؟ مى دانيم كه بسيارى از ترانه هاى جاودانى ايران به آنها تعلق دارد، آنها چگونه كار مى كردند؟

در دوره آنها زندگى اينقدر ماشينى نشده بود آنها براى خلق يك ترانه كار عظيمى مى كردند. گاه آقايان رهى معيرى، تجويدى، پرويز وكيلى و همايون خرم مى رفتند دو سه روزى با هم مى نشستند، آوازخوان هم با آنها همراه مى شد. آنها با هم هماهنگ كار مى كردند. يكى ويولن مى زد، ديگرى كمى كوتاه مى آمد. كلام كه زيبا بود ملودى را تحت تاثير قرار مى داد. گاه موسيقى كلام را كوتاه مى كرد و شاعر و آهنگساز با هماهنگى بسيار كار مى كردند. ترانه هاى ابدى آن بزرگان چنين شكل گرفته است. البته آوازخوان نيز بسيار مهم است. ترانه خوب را بايد يك آوازخوان خوب و خوش صدا بخواند تا خود را نشان دهد. هر كدام از اين افراد كارشان درست نباشد ترانه ناموفق خواهد بود. تنها آهنگ خوب يا شعر خوب يا به تنهايى صداى خوب در يك ترانه نمى تواند آن را مطرح كند. بايد هر سه خوب باشند.

اندكى از تفاوت شعر و ترانه بگوييد. اين كه يكى را شاعر خطاب مى كنند و ديگرى را ترانه سرا. اصولاً ترانه جمع ملودى و كلام و آواز است. اما ما به كلامى كه در ترانه مى آيد شعر نمى گوييم به نظر مى رسد يك واژه كم داريم؟

بله. كلام به تنهايى ترانه نيست. تركيب كلام و ملودى ترانه مى شود. اما در كشور ما اين اصطلاح رواج يافته كه به نوعى از كلام منظم شعر گفته مى شود و به نوعى ديگر ترانه. روش ساخته شدن يك ترانه در ايران اين گونه بوده كه نخست آهنگساز آهنگ و ملودى را مى سازد سپس به ترانه سرا مى گويد روى آن ملودى كلام بگذارد و آن دو مى نشستند و روى آهنگ كلام مى گذاشتند. يعنى براساس ملودى شعر ساخته مى شد. به همين دليل مى گويند صنعت ترانه سازى. اين كار مشكلى است اما اگر درست انجام شود نتيجه بسيار خوب خواهد بود. آهنگساز فارغ البال آهنگش را مى سازد سپس ترانه سرا روى آن كلام مى گذارد.
شعر اين خاصيت را ندارد و آزاد سروده مى شود به همين دليل اشعار كلاسيك ما بسيار دشوار است كه به عنوان ترانه مطرح شوند.
از نظر مضمون نيز شعر جهانشمول و آزاد است اما ترانه بر اساس مسايل روز جامعه سروده مى شود و در آن از واژگان عام، متداول و رايجى كه مردم كوچه و بازار در گويش خود مصرف مى كنند استفاده مى شود. اما شاعر آزاد است هرچه دلش مى خواهد بگويد. اين را هم بگويم كه ترانه سرايى بعد از شعر نو به شدت تحت تاثير قرار گرفت و قالبى نو يافت.

آهنگسازان هنگام ساختن ملودى، خود كلام و واژگان بى ربطى را روى آهنگ مى گذارند تا بعد شعر اصلى روى آهنگ قرار بگيرد و آن كلمات بى ربط را «معر» مى گويند؟

بله، پس از دوران بزرگانى مثل تجويدى اينگونه شد. آهنگساز كه ملودى را مى ساخت موقتاً كلام بى ربطى مثل گالا ى گالاى، دالاى لالاى روى آن مى گذاشت تا بعد سر فرصت شعر اصلى بيايد. در ارتباط با اشعار مبتذل گهگاه معر بهتر از شعر بوده است.

با توجه به اينكه در هر دوره اى بيشترين مميزى در هنر ها در مورد ترانه اعمال مى شود چرا كه تاثير ترانه بر روى جامعه و مردم بسيار بيشتر از ساير هنرها است از مميزى و سانسور ترانه ها پيش از انقلاب بگوييد. گويا مميزى ترانه به گونه اى بوده كه اگر در شعرى كلماتى مثل «جنگل» و «گل سرخ» بوده آن ترانه دچار مشكل مى شده است؟

آن زمان شوراى ترانه بود كه معايب و محاسنى داشت. حسن آن اين بود كه دنياى ترانه بى درو پيكر نبود كه هر شعر مبتذلى بتواند به آن راه يابد. اين شورا كمك مى كرد كه ترانه ها از صافى هاى ادبى بسيار عبور كند و ابتذال زدايى شود. از نظر ادبى اگر شعرى فاقد ارزش يا اساساً غلط بود نمى توانست تبديل به ترانه شود. مثل الان كه برخى اشعار در لس آنجلس در نهايت بى مايگى و ابتذال به ترانه مبدل مى شوند، نبود. اما همين شورا عيبش اين بود كه هرگونه كلمه و واژه اى را كه اندكى بار اعتراضى داشت و بوى سياست مى داد مميزى مى كرد. به همين دليل پيش از انقلاب دو نوع ترانه ساخته مى شد. ترانه هاى خوب و متعهدانه در بخش خصوصى ساخته و پخش مى شد برخى ترانه ها هم توسط وزارت فرهنگ و هنر ساخته و پخش مى شد.

يكى از زيباترين ترانه هاى پس از انقلاب به نظر بنده ترانه «گل گندم» است كه موسيقى و شعر آن كار شما است و آقاى مازيار آن را اجرا كرده اند. كمى از اين كار بگوييد؟

خودم اين كار را بسيار دوست دارم. شعر مى‌گويد: 
با دستان خودم گندم مى كارم‎/جونمو روى اين زمين مى زارم‎/اگه خونم جاى بارون بباره‎/بهارون گل گندم در ميارم‎/نفس من به جون خاك بسته‎/من و خاك هر دو دلهامون شكسته‎/من و خاك هر دو همزاديم و همخون‎/بميره هر كى بين ما نشسته
متاسفانه اين كار هم اجازه پخش نگرفت و مدت ۱۷ سال توقيف بود و زمانى كه اجازه انتشار يافت آقاى مازيار بسيار خوشحال و اميدوار شد كه شايد بتواند اجازه كار دائمى بگيرد اما متاسفانه اجل به او فرصت بهره بردارى از اين كار را نداد و چند ماه پس از پخش نوار «گل گندم» مازيار جان سپرد. پس از پخش اين نوار مازيار دوباره مطرح شد اما او ديگر وجود نداشت كه از نتايج اين كاست بهره ببرد.

از آلبوم «مصدق، شهابى در شب ميهن» كه اخيراً توسط شما در خارج از ايران به بازار ارائه شده سخن بگوييد، براى نخستين بار ترانه هاى حماسى و بسيار كوبنده و تاثير گذار درباره دكتر مصدق توسط شما خلق شده است؟

«مصدق، شهابى در شب ميهن» به سفارش دوست عزيز دكتر ايرج پارسى فر كه از ارادتمندان دكتر مصدق هستند انجام شد. اشعار را ايشان سروده اند و آهنگ ها را من نوشته ام. براى نخستين بار من روى اشعار شاعر ديگرى آهنگ و ملودى ساخته ام. چند ترانه درباره دكتر محمد مصدق است. آواز خوان هم خودم هستم. در آغاز اين آلبوم يك نثر با عنوان «پير احمد آباد» وجود دارد كه آن را من نوشته ام و سعى كرده ام تمام مسائل ۲۸ مرداد را در آن نثر به طور خلاصه و فشرده بيان كنم كه با موسيقى بسيار كوبنده و سل اجرا كرديم تا جوانانى كه حوصله خواندن تاريخ معاصر ايران را ندارند بتوانند در پنج دقيقه تاريخ ۲۸ مرداد را گوش كنند و آگاه شوند. تنظيم اين كار توسط آقاى عبى يگانه انجام شده است. براى خود من هم انگيزه اين كار ارادتى بود كه به دكتر محمد مصدق دارم.
لازم است ذكر كنم كه هيچ يك از ما عضو حزب جبهه ملى و هيچ حزب ديگرى نيستيم. اين آلبوم دو سال است در خارج منتشر شده و سعى مى كنيم مجوز انتشار آن را در ايران هم بگيريم.

نظرتان درباره كارهاى موسيقى و ترانه در درون ايران چيست، آنها را چگونه ارزيابى مى كنيد. ترانه هايى كه با نام سرود خوانده مى شوند. آيا اساساً با موسيقى درون كشور آشنا هستيد؟

ترانه هاى امروز ايران را دنبال مى كنم و آنها را مى شناسم. از نظر كيفيت بسيار خوب هستند. صداها خوب هستند. كار هاى مبتذل من نشنيده ام. تنظيم ها بسيار عالى انجام مى شوند. خوانندگان خوبى چون آقايان اصفهانى و عصار آمده اند كه بسيار موفق هستند و كيفيت كارشان بسيار بالا است.
در ايران اگر شوراى شعر كمى اغماض كند و دست ترانه سراها را باز بگذارد كه آنها بتوانند به مسايل روز بپردازند، همان طور كه در سينما اين اتفاق افتاده ترانه ها جذاب تر مى شوند.
به نظر مى آيد كماكان مميزى ترانه در ايران بيشتر از مميزى ساير هنر ها است. ترانه ها در ايران بيشتر عرفانى و عاشقانه هستند. مميزى در ترانه ايران كاملاً محسوس است اما تك وتوك كارهايى مثل كار دكتر شاهكار كه رپ ايرانى خوانده هم انجام شده. آن طور كه ايشان مى گفت چند سال به دنبال گرفتن مجوز پخش آن بوده كه خوشبختانه موفق شده. اين كار مملو از مسايل روز جامعه است. درباره جوان ها، اعتياد، حاكميت پول در جامعه. اين ترانه ها بسيار ارزنده هستند و نام آنها ترانه است نه سرود- سرود معمولاً براى موارد خاص مثل جشن ها و انقلاب ساخته مى شود و حالت حماسى دارد. سرود غالباً به سفارش حكومت و احزاب ساخته مى شود. آن چيزى كه در ايران در زمينه موسيقى ساخته مى شود نامش ترانه است نه سرود.

معمولاً هنرمندانى كه از ايران براى اجراى كنسرت يا برنامه هاى ديگر به خارج مى روند با اتهام جاسوس نظام اسلامى يا مامور اطلاعاتى جمهورى اسلامى مواجه مى شوند. دليل اينگونه برخورد ايرانيان خارج نشين با هنرمندان درون ايران چيست؟

اين برخوردها تنها با پيك هاى فرهنگى درون ايران نمى شود. ايرانيان مقيم خارج هم كه مى خواهند به ايران بيايند با اينگونه اتهامات مواجه مى شوند. مى گويند: آقا داره ميره ايران. اين موضوع بسيار ناگوار است. يادم هست آقاى شجريان براى اجراى كنسرت به سوئد و به شهر ما گوتنبرگ آمده بود. ايرانيان برعليه او تظاهرات كردند و به عنوان جاسوس، مرگ بر شجريان گفتند. آن موقع من يك راديوى فرهنگى به نام «آوا» را مديريت مى كردم و در آن از شجريان دفاع مى كردم. آهنگ بيداد ايشان را گذاشته بودم پخش مى شد. ايرانيان به روى خط تلفن مى آمدند گروهى با ايشان مخالفت مى كردند و گروهى موافقت. خود آقاى شجريان هم كه از شهر ديگرى در راه گوتنبرگ بود در اتومبيل صداى مردم را از راديو مى شنيد. ايشان به عنوان ناشناس روى خط راديوى ما آمدند و نيم ساعت از شجريان گفتند و درباره گذشته و حال ايشان توضيح دادند و در انتها خود را معرفى كرده و گوشى را قطع كردند. در واقع گره كار آن بحث را كه خيلى هم داغ شده بود خود شجريان حل كرد. به هر حال اينگونه برخوردها بسيار كم شده. خود من نمى توانم به ايران نيايم. آمدن به ايران و ديدن اقوام و كوچه پس كوچه هاى وطنم براى من حياتى است. ديگران هرچه مى خواهند بگويند.

حرف آخرتان براى اين مصاحبه چيست؟

نخست اينكه آرزو دارم همه ايرانيان پراكنده در جهان روزى گرد هم آييم و هر كه هر توانايى، هنر و بضاعتى دارد در سفره اى كه در ايران پهن است بريزيم بعد هم به تمام اهالى موسيقى و ترانه در ايران كه كارهايى بسيار درخور تحسين ارائه مى دهند خسته نباشيد مى گويم و برايشان آرزوى موفقيت مى كنم.

هیچ نظری موجود نیست: